دوست پسر مافیای من پارت ۱۵=
دوست پسر مافیای من پارت ۱۵=
از زبان مینسو
داشتم با میسو حرف میزدم ک یکی در گوشم زمزمه کرد
...:نیازی نیست جلو خودتو بگیری بیبی
_:با صدایی ک شنیدم برگشتم دیدم تهیونگه انقد عصبانی بود ک حد نداشت دستمو گرفت از بار کشیدم بیرون
از زبان میسو
داشتیم باهم حرف میزدیم ک با صدایی ک شنیدیم برگشتیم دیدم ک تهیونگ با کوک ک جفتشون کوه آتشفشان بودن بالا سرمون وایسادن ک تهیونگ دست مینسو رو گرفت برد بیرون ک یهو کوک گفت
=:بهت اخطار داده بودم ک شیطونی نکنی ندادم بیبی گرل هومم؟(جدی و عصبانیت)
+:آب دهنمو قورت دادم میدونستم وقتی بیاییم اتفاق خوبی واسمون نمیفته
=:جواب منو بدهههه(با داد)
+:مگه من چیکار کردم ک تو اخطار دادی ؟
=:فعلا فقط ساکت شو
*کوک میسو رو گذاشت رو کولش ک میسو هی دستو پا میزد ولی کوک بدون ذره ای توجه فقط کارشو میکرد میسو رو برد گذاشت تو ماشین خودشم سوار شد
+:کوک منو گذاشت تو ماشین خودشم سوار شد از ترس دستام یخ کرده بود کوک با بیشترین سرعت داشت میرفت صدای نفس های عصبی کوک فقط توی ماشین شنیده میشد ک جرعت کردم و حرف زدم
+:ک..کجا داری میبری منو ؟(باترس)
=:مگ بهت نگفتم حواست باشه کاری نکنی ک مجبور بشم کار دستت بدم هااا(باداد)
+:با دادش ترسیدم ولی خب از اونجایی ک زیاد پروعم گفتم
+:مگ من چیکار کردم هااا(با کمی داد)
=:ههه (نیشخند) رفتی تنهایی بار دیگ میخواستی چیکار کنی ؟
+:مگ باید از تو اجازه بگیرم ک برم جایی؟
=:آره چونکه تو مال منی
+:دیگ چیزی نگفتم چونکه دیگ گفتم بدتر میشه تا اینکه رسیدیم عمارت کوک تو فکر بودم ک یهو کوک منو رو باز انداخت رو کولش برد بالا توی یک اتاق گذاشت ک فک کنم اتاق خودش بود
از زبان مینسو
داشتم با میسو حرف میزدم ک یکی در گوشم زمزمه کرد
...:نیازی نیست جلو خودتو بگیری بیبی
_:با صدایی ک شنیدم برگشتم دیدم تهیونگه انقد عصبانی بود ک حد نداشت دستمو گرفت از بار کشیدم بیرون
از زبان میسو
داشتیم باهم حرف میزدیم ک با صدایی ک شنیدیم برگشتیم دیدم ک تهیونگ با کوک ک جفتشون کوه آتشفشان بودن بالا سرمون وایسادن ک تهیونگ دست مینسو رو گرفت برد بیرون ک یهو کوک گفت
=:بهت اخطار داده بودم ک شیطونی نکنی ندادم بیبی گرل هومم؟(جدی و عصبانیت)
+:آب دهنمو قورت دادم میدونستم وقتی بیاییم اتفاق خوبی واسمون نمیفته
=:جواب منو بدهههه(با داد)
+:مگه من چیکار کردم ک تو اخطار دادی ؟
=:فعلا فقط ساکت شو
*کوک میسو رو گذاشت رو کولش ک میسو هی دستو پا میزد ولی کوک بدون ذره ای توجه فقط کارشو میکرد میسو رو برد گذاشت تو ماشین خودشم سوار شد
+:کوک منو گذاشت تو ماشین خودشم سوار شد از ترس دستام یخ کرده بود کوک با بیشترین سرعت داشت میرفت صدای نفس های عصبی کوک فقط توی ماشین شنیده میشد ک جرعت کردم و حرف زدم
+:ک..کجا داری میبری منو ؟(باترس)
=:مگ بهت نگفتم حواست باشه کاری نکنی ک مجبور بشم کار دستت بدم هااا(باداد)
+:با دادش ترسیدم ولی خب از اونجایی ک زیاد پروعم گفتم
+:مگ من چیکار کردم هااا(با کمی داد)
=:ههه (نیشخند) رفتی تنهایی بار دیگ میخواستی چیکار کنی ؟
+:مگ باید از تو اجازه بگیرم ک برم جایی؟
=:آره چونکه تو مال منی
+:دیگ چیزی نگفتم چونکه دیگ گفتم بدتر میشه تا اینکه رسیدیم عمارت کوک تو فکر بودم ک یهو کوک منو رو باز انداخت رو کولش برد بالا توی یک اتاق گذاشت ک فک کنم اتاق خودش بود
۲۱.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.