فن فیک کد خودکشی .پارت ۱۲.
نگاهم و از چهره ی بی عیبِش گرفتم
+کی میرسیم ؟
-اون ویلایی که اجاره کردم 2کیلو متر از لوکیشن الانمون دور تره . یکم دندون رو جگر بزار مین ا.ت
+اوهوم..
-داشبورد و باز کن
داشبورد ماشین رو باز کردم و با صحنه ای مواجه شدم که باعث شد جیغی از شدت خوشحالی بزنم
یونگی : خب سکته نکنی حالا ، از شکمت پذیرایی کن یکم
+اوپا خیلی بَدی
-چرا؟
+یک ساعته که توی راهیم و الان که داریم میرسیم بهم نشون دادی که توی داشبورد چی داریم؟
-سورپرایز بود
خم شدم روی صندلیش و صورتش و توی دستام گرفتم
-چیکار میکنی دختر الان تصادف میکنیم
+عاشقتم باشه ؟
-باشه حالا برو بشین
فرمون و چرخوند و چشمهاش و ریز تر کرد
بوسه ای روی گونه اش گذاشتم و سرجام نشستم
-منم عاشقتم
لبخند زدم و یکی از ده تا مک دونالد هارو برداشتم
-
با شکم برجسته که هرلحظه ممکن بود پاره بشه از ماشین پیاده شدم
یونگی هم پیاده شد
یونگی: بهت گفتم کمتر بخور دل درد نگیری
+نقطه ضعف من نوتلا و مک دونالده میدونی که؟
یونگی: ی نگاهی به ویلا بنداز چطوره؟
ویلای یک طبقه ای بود که پنجره هاش سمت دریا بودن . همیشه دلم میخواست با یونگی به جزیره ججو بیام و بالاخره آرزوم براورده شد
اطرافمون خلوت بود. ویلایی با در بنفش و سنگ مرمر های سفید که دور تا دور حیاطش پر بود از گل های بنفش.. اینجا بیش از حد رویاییه
+عاشقش شدممم.
-برو داخل
+رمز در؟
یونگی: واو ، یادم رفت
ا.ت: چییی؟
یونگی: دارم شوخی میکنم
---
سعی کردم برای یکبار هم که شده از طعم تلخ قوه لذت ببرم
دستهاش و توی دستام گرفتم و گفتم : به نظرت روزی میرسه که ازهم جدا بشیم؟
دستم و فشرد و یه قلوپ از قهوه اش خورد
-فکر نکنم ، فقط وقتی بمیریم از هم جدا میشیم
+پس بیا تلاش کنیم مراقب خودمون باشیم تا بیشتر باهم باشیم
-باشه
پشت دستم و نوازش کرد و بوسه ای روی دستهام گذاشت
-به خاطر تو ... هیچوقت جای خالی مامان رو حس نکردم
تک سرفه ای کردم
+اوپا... میای شن بازی؟
یونگی: فعلا نه ا.ت .. از دریای آبی روبِروت لذت ببر .
*هوسوک*
پاهاش رو از روی میز برداشت و داد زد: بگید بیاد تو
چند ثانیه بعد دختر خوشگلی با تیشرت قهوه ای و شلوار گشاد وارد شد
با اخم بهش زل زد
هوسوک: نباید یه لباس وسوسه کننده تنت میبود؟ این دیگه چیه؟
طولی نکشید که تهیونگ هم اومد تو
تهیونگ: هوسوک رفیق خوشت اومد؟ ببین چقدر لباساش سکشی..
با دادی که زد ساکت شد
هوسوک: فکر کردی باهات شوخی دارم؟ این دیگه چیه مثه گونی برنج ..
تهیونگ: آروم باش باشه ، فقط خواستم .. برای اولین بار بعد از این چند سال دوباره لبخند خوشحالِت رو ببینم
تهیونگ: هی دختر ، من رو با هوسوک تنها بزار
دخترک بیچاره که حق هیچ حرف زدنی نداشت سری بالا پایین کرد و رفت بیرون
--
پارت بعد : کامنت ۲۰+
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
+کی میرسیم ؟
-اون ویلایی که اجاره کردم 2کیلو متر از لوکیشن الانمون دور تره . یکم دندون رو جگر بزار مین ا.ت
+اوهوم..
-داشبورد و باز کن
داشبورد ماشین رو باز کردم و با صحنه ای مواجه شدم که باعث شد جیغی از شدت خوشحالی بزنم
یونگی : خب سکته نکنی حالا ، از شکمت پذیرایی کن یکم
+اوپا خیلی بَدی
-چرا؟
+یک ساعته که توی راهیم و الان که داریم میرسیم بهم نشون دادی که توی داشبورد چی داریم؟
-سورپرایز بود
خم شدم روی صندلیش و صورتش و توی دستام گرفتم
-چیکار میکنی دختر الان تصادف میکنیم
+عاشقتم باشه ؟
-باشه حالا برو بشین
فرمون و چرخوند و چشمهاش و ریز تر کرد
بوسه ای روی گونه اش گذاشتم و سرجام نشستم
-منم عاشقتم
لبخند زدم و یکی از ده تا مک دونالد هارو برداشتم
-
با شکم برجسته که هرلحظه ممکن بود پاره بشه از ماشین پیاده شدم
یونگی هم پیاده شد
یونگی: بهت گفتم کمتر بخور دل درد نگیری
+نقطه ضعف من نوتلا و مک دونالده میدونی که؟
یونگی: ی نگاهی به ویلا بنداز چطوره؟
ویلای یک طبقه ای بود که پنجره هاش سمت دریا بودن . همیشه دلم میخواست با یونگی به جزیره ججو بیام و بالاخره آرزوم براورده شد
اطرافمون خلوت بود. ویلایی با در بنفش و سنگ مرمر های سفید که دور تا دور حیاطش پر بود از گل های بنفش.. اینجا بیش از حد رویاییه
+عاشقش شدممم.
-برو داخل
+رمز در؟
یونگی: واو ، یادم رفت
ا.ت: چییی؟
یونگی: دارم شوخی میکنم
---
سعی کردم برای یکبار هم که شده از طعم تلخ قوه لذت ببرم
دستهاش و توی دستام گرفتم و گفتم : به نظرت روزی میرسه که ازهم جدا بشیم؟
دستم و فشرد و یه قلوپ از قهوه اش خورد
-فکر نکنم ، فقط وقتی بمیریم از هم جدا میشیم
+پس بیا تلاش کنیم مراقب خودمون باشیم تا بیشتر باهم باشیم
-باشه
پشت دستم و نوازش کرد و بوسه ای روی دستهام گذاشت
-به خاطر تو ... هیچوقت جای خالی مامان رو حس نکردم
تک سرفه ای کردم
+اوپا... میای شن بازی؟
یونگی: فعلا نه ا.ت .. از دریای آبی روبِروت لذت ببر .
*هوسوک*
پاهاش رو از روی میز برداشت و داد زد: بگید بیاد تو
چند ثانیه بعد دختر خوشگلی با تیشرت قهوه ای و شلوار گشاد وارد شد
با اخم بهش زل زد
هوسوک: نباید یه لباس وسوسه کننده تنت میبود؟ این دیگه چیه؟
طولی نکشید که تهیونگ هم اومد تو
تهیونگ: هوسوک رفیق خوشت اومد؟ ببین چقدر لباساش سکشی..
با دادی که زد ساکت شد
هوسوک: فکر کردی باهات شوخی دارم؟ این دیگه چیه مثه گونی برنج ..
تهیونگ: آروم باش باشه ، فقط خواستم .. برای اولین بار بعد از این چند سال دوباره لبخند خوشحالِت رو ببینم
تهیونگ: هی دختر ، من رو با هوسوک تنها بزار
دخترک بیچاره که حق هیچ حرف زدنی نداشت سری بالا پایین کرد و رفت بیرون
--
پارت بعد : کامنت ۲۰+
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۶.۱k
۱۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.