اشک های خاکستری
#پارت۳۰
÷ خانم ا.ت... یعنی ا.ت... من.. من نمیتونم
داد زدم
+ یعنی چی نمیتونی؟!
ناخناشو تو فرمون فرو کرده بود و اینجوری استرسش رو خالی میکرد... ناخنای منم وضع بهتری نداشتن !
به دستای لرزونم ک حالا رد ناخنام روشون مونده بود نگا کردم...
÷ آ..آقای جونگکوک دستور دادن.. دستور دادن که به هیچ وجه برتون نگردونم
برام مهم نبود چی میشه.. خواستم درو باز کنم بپرم پایین... خودم.. خودم برم جینو ببینم... بغلش کنم... برای یه بار هم که شده بگم چقد دوسش دارم...
در... قفل بود در لعنتی
جیغ زدم ناخواسته.. با دلهره و استرس... با نگرانی و هیجان.. با شوک و یه درد عمیق چندین ساله
+ بی رحمممممم همتون بی رحمینننن همتون یه مشت جونور بی رحمین
اشکام بند نمیومدن.. فکر اینکه سوکجین فقط پنج دقیقه فاصله داره باهام و من حق ندارم بعد سه سال کابوس ببینمش دیوونم میکرد
+ مینهو... اوپااا... توروخدا باز کن قفل درو.. قول میدم جونگکوک حکم مرگ هم بده خودم به جون بخرمش... توروخدا مینهویااا من اجازه نمیدم کاری به کارت داشته باشن
ملتمس نگاش کردم... سرعت ماشینو بیشتر کرد.
+ یااااااااا
با جیغ گفتم...
+ قسم میخورم هیچوقت نمیبخشمت
#بکهو
صفحه گوشیمو برای بار هزارم چک کردم... چرا برنمیگرده این ا.ت؟؟ درگیر بودم به مینهو پیام بدم یا نه
رفتم مخاطبین.. چوی مینهو...
تاریخ آخرین چتمون.. ۲۲ می ۲۰۱۸...
من :
" پسر کوچولوم چطوره؟؟ "
مینهو :
" یاا هیونگ گفتم پیام نده بابام میبینه "
من :
" یعنی اونقد کوچولویی ک بابات چک میکنه گوشیتو گگگ "
مینهو :
" بعد اون اتفاقا دیگه عمرا اجازه بده ببینمت... اما من دلم تنگ میشه برات! "
من :
" مطمعنی ؟! آخه دم در خونتونم.. بابات گفت بیام باهم جدی حرف بزنیم.. تو فعلا برو بگیر بخواب نیا پایین "
لبخندی به شیرینی پیامامون زدم.. یاد آوری اتفاقای اونشب ولی لبخندمو محو کرد..
پوزخندی به حالم زدم... دردش هنوز بعد دوسال میسوزوند سینمو..
یلحظه ا.ت یادم افتاد.. تند تند تایپ کردم
" چوی مینهو.. جلوی ا.ت رو نگیر و برشگردون خودم.... "
پاکش کردم... با چه رویی دارم بهش پیام میدم؟!
بهتر بود منتظر ا.ت بمونم
÷ خانم ا.ت... یعنی ا.ت... من.. من نمیتونم
داد زدم
+ یعنی چی نمیتونی؟!
ناخناشو تو فرمون فرو کرده بود و اینجوری استرسش رو خالی میکرد... ناخنای منم وضع بهتری نداشتن !
به دستای لرزونم ک حالا رد ناخنام روشون مونده بود نگا کردم...
÷ آ..آقای جونگکوک دستور دادن.. دستور دادن که به هیچ وجه برتون نگردونم
برام مهم نبود چی میشه.. خواستم درو باز کنم بپرم پایین... خودم.. خودم برم جینو ببینم... بغلش کنم... برای یه بار هم که شده بگم چقد دوسش دارم...
در... قفل بود در لعنتی
جیغ زدم ناخواسته.. با دلهره و استرس... با نگرانی و هیجان.. با شوک و یه درد عمیق چندین ساله
+ بی رحمممممم همتون بی رحمینننن همتون یه مشت جونور بی رحمین
اشکام بند نمیومدن.. فکر اینکه سوکجین فقط پنج دقیقه فاصله داره باهام و من حق ندارم بعد سه سال کابوس ببینمش دیوونم میکرد
+ مینهو... اوپااا... توروخدا باز کن قفل درو.. قول میدم جونگکوک حکم مرگ هم بده خودم به جون بخرمش... توروخدا مینهویااا من اجازه نمیدم کاری به کارت داشته باشن
ملتمس نگاش کردم... سرعت ماشینو بیشتر کرد.
+ یااااااااا
با جیغ گفتم...
+ قسم میخورم هیچوقت نمیبخشمت
#بکهو
صفحه گوشیمو برای بار هزارم چک کردم... چرا برنمیگرده این ا.ت؟؟ درگیر بودم به مینهو پیام بدم یا نه
رفتم مخاطبین.. چوی مینهو...
تاریخ آخرین چتمون.. ۲۲ می ۲۰۱۸...
من :
" پسر کوچولوم چطوره؟؟ "
مینهو :
" یاا هیونگ گفتم پیام نده بابام میبینه "
من :
" یعنی اونقد کوچولویی ک بابات چک میکنه گوشیتو گگگ "
مینهو :
" بعد اون اتفاقا دیگه عمرا اجازه بده ببینمت... اما من دلم تنگ میشه برات! "
من :
" مطمعنی ؟! آخه دم در خونتونم.. بابات گفت بیام باهم جدی حرف بزنیم.. تو فعلا برو بگیر بخواب نیا پایین "
لبخندی به شیرینی پیامامون زدم.. یاد آوری اتفاقای اونشب ولی لبخندمو محو کرد..
پوزخندی به حالم زدم... دردش هنوز بعد دوسال میسوزوند سینمو..
یلحظه ا.ت یادم افتاد.. تند تند تایپ کردم
" چوی مینهو.. جلوی ا.ت رو نگیر و برشگردون خودم.... "
پاکش کردم... با چه رویی دارم بهش پیام میدم؟!
بهتر بود منتظر ا.ت بمونم
۴۸۹
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.