part 9 : my half brother
دو روز بود که ا.ت و میا اونجا بودن
توی این دو روز هیچی نخورده بودن میا وه قربونش بشم هی جفتگ میمیپروند و ا.ت هم بچم صدا از کجاش نمیدونم در می آورد و جیغ میزد خلاصه جونگ کوک هروز میرفت اتاق ا.ت تا بهش غذا بده ولی ا.ت ناز که میکرد هیچ هنوز کتکشم میزد
امروز ا.ت وقتی بیدار شده بود به ترز فجیعی آروم شده بود و چیزی نمیگفت و روی تخت نشسته بود و گریه میکرد چرا چون دیگه خسته شده بود
جونگ کوک در زد و با مهربونی اومد داخل
دید ا.ت روی تخت نشسته و داره گریه میکنه و به شکل فجیعی کیوت شده
دماغی که قرمز شده
زیر چشماش که قرمز شده بود
مثل یه پیشی ی خوردنی کرده بودش
جونگکوک با نگرانی که از چشماشم معلوم بودسینی صبحانه رو روی عسلی کنار تخت گذاشت و رفت سمت ا.ت
جونگ کوک: ا.ت خوشگلم چی شده
ا.ت : دیگه تمومش کن جئون جونگ کوک بزار برم لطفا خواهش میکنم دیگه بریدم من دوست ندارم این وسط فقط خودت اذیت میشی مطمعن باش توی این عشق یه طرفه فقط خودت اذیت میشی بزار برم خواهش میکنم ( بغص )
جونگ کوک ناراحت ا.ت رو بغل کرد و توی گوش ا.ت زمزمه کرد : قربونت بشم هر چیزی رو از بخواه جز این من نمیتونم کسی کا جونم به جونش وصله رو ول کنم بره
ا.ت سرش رو توی گردن جونگ کوک برد و گفت : اگه اینجا بمونم قول میدم اذیتم نکنی و بزاری مثل یه آدم عادی زندگی کنم
جونگ کوک: آره چرا که نه
ا.ت : خی
که صدایی جیغ میا و داد شوگا اومد که دوتا شون برگشتن سمت در
ا.ت : ااااییی وایییی میا العان گربه هرو میکشه ( با نگرانی )
و دوتاشون رفت سمت در که دیدن دوتاییشون موهای همدیگرو گرفتن
شوگا : ول کن
میا : تو اول ول کن
شوگا : ول کنم میگم
که میا با پاش زد جای حساس یونگی
شوگا نفسش رفت
جونگ کوک : وایی من جای شوگا دردم اومد هیونگ حالت خوبه
میا : شغال بد پک و پوز
شوگا یکم که قرار تر شد پرید روی میا
ا.ت : جونگ کوک بگیرش العان تیکه پارش میکنه
ا.ت و جونگ کوک هرک ووم یکیشون رو گرفته بودن
میا : ا.ت ولم کن اینکه مرتیکه باید دهنش آسفالت شه تا دیگه زر نزنه
شوگا : کوک ولم کن ببینم چی میخواد بگه
میا : چی میگی هان مرتیکه عن باید بزنم تیکه پارت کنم تا یاد بگیری زر اضافه نزنی
شوگا : گل بگیر در مستراب و دختره هرزه
میا انگار با کلمه ی هرزه آتیشش زده باشن جیغ بلند کشید و ات رو از خودش یاز کرد و برید روی کله ی یونگی
جونگ کوکم از ترس از یونگی فاطله گرفته بود و میا تا راه داشت به کمر یونگی زد و موهاش کشید
یونگی : ای خدا لعنتت کنه دختره ی وزه دیگه نو تو سرم نیست میا ول کن میگم ول کن سرمممم اییییییییی موهای خوشگلمممم ایی کمرم نزن نکن ولییی به فنا رفتم هیونگگگگگگگگ کمک
توی این دو روز هیچی نخورده بودن میا وه قربونش بشم هی جفتگ میمیپروند و ا.ت هم بچم صدا از کجاش نمیدونم در می آورد و جیغ میزد خلاصه جونگ کوک هروز میرفت اتاق ا.ت تا بهش غذا بده ولی ا.ت ناز که میکرد هیچ هنوز کتکشم میزد
امروز ا.ت وقتی بیدار شده بود به ترز فجیعی آروم شده بود و چیزی نمیگفت و روی تخت نشسته بود و گریه میکرد چرا چون دیگه خسته شده بود
جونگ کوک در زد و با مهربونی اومد داخل
دید ا.ت روی تخت نشسته و داره گریه میکنه و به شکل فجیعی کیوت شده
دماغی که قرمز شده
زیر چشماش که قرمز شده بود
مثل یه پیشی ی خوردنی کرده بودش
جونگکوک با نگرانی که از چشماشم معلوم بودسینی صبحانه رو روی عسلی کنار تخت گذاشت و رفت سمت ا.ت
جونگ کوک: ا.ت خوشگلم چی شده
ا.ت : دیگه تمومش کن جئون جونگ کوک بزار برم لطفا خواهش میکنم دیگه بریدم من دوست ندارم این وسط فقط خودت اذیت میشی مطمعن باش توی این عشق یه طرفه فقط خودت اذیت میشی بزار برم خواهش میکنم ( بغص )
جونگ کوک ناراحت ا.ت رو بغل کرد و توی گوش ا.ت زمزمه کرد : قربونت بشم هر چیزی رو از بخواه جز این من نمیتونم کسی کا جونم به جونش وصله رو ول کنم بره
ا.ت سرش رو توی گردن جونگ کوک برد و گفت : اگه اینجا بمونم قول میدم اذیتم نکنی و بزاری مثل یه آدم عادی زندگی کنم
جونگ کوک: آره چرا که نه
ا.ت : خی
که صدایی جیغ میا و داد شوگا اومد که دوتا شون برگشتن سمت در
ا.ت : ااااییی وایییی میا العان گربه هرو میکشه ( با نگرانی )
و دوتاشون رفت سمت در که دیدن دوتاییشون موهای همدیگرو گرفتن
شوگا : ول کن
میا : تو اول ول کن
شوگا : ول کنم میگم
که میا با پاش زد جای حساس یونگی
شوگا نفسش رفت
جونگ کوک : وایی من جای شوگا دردم اومد هیونگ حالت خوبه
میا : شغال بد پک و پوز
شوگا یکم که قرار تر شد پرید روی میا
ا.ت : جونگ کوک بگیرش العان تیکه پارش میکنه
ا.ت و جونگ کوک هرک ووم یکیشون رو گرفته بودن
میا : ا.ت ولم کن اینکه مرتیکه باید دهنش آسفالت شه تا دیگه زر نزنه
شوگا : کوک ولم کن ببینم چی میخواد بگه
میا : چی میگی هان مرتیکه عن باید بزنم تیکه پارت کنم تا یاد بگیری زر اضافه نزنی
شوگا : گل بگیر در مستراب و دختره هرزه
میا انگار با کلمه ی هرزه آتیشش زده باشن جیغ بلند کشید و ات رو از خودش یاز کرد و برید روی کله ی یونگی
جونگ کوکم از ترس از یونگی فاطله گرفته بود و میا تا راه داشت به کمر یونگی زد و موهاش کشید
یونگی : ای خدا لعنتت کنه دختره ی وزه دیگه نو تو سرم نیست میا ول کن میگم ول کن سرمممم اییییییییی موهای خوشگلمممم ایی کمرم نزن نکن ولییی به فنا رفتم هیونگگگگگگگگ کمک
۹.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.