خاک تو سرت
# که من یهو به ذهنم رسید که اسمتو بزاریم
ساکورا
# مادرت خیلی از اسمی که گذاشتم روت خوشش اومد
# مادرت که یه روز رفته بود سرکار به من گفته بود از تو مراقبت کنم
# منم ... پوشکتو سر و ته بستم
وقتی گذاشتمت تو تخت دیدم تو تخت کارتو کردی و اون موقع هم از خنده جر خوردم
هم با قیافه ترسناک مامانت رو به رو شدم
# ساکورا ... تو مهم ترین بخش زندگی منی
# من بدون تو نمی تونم زندگی کنم .. ازت خواهش میکنم چشماتو باز کن ساکورا
# خدای من ... دستم رو گذاشتم رو چشمام
دیگه نمیتونم تو این وضع ببینمت چشم ابی من لطفا بیدار شو ....
_ چشمام رو باز کردم ... دیدم بابام داره گریه میکنه .. نتونستم از جام بلند شم فقط آروم گفتم : با...با ؟
# وقتی صداشو شنیدم .... نمی دونستم از خوشحالی چیکار کنم ...
# ساکورای من ... بیدار شدی عزیزم .... درد نداری ؟
_ نه ... درد ندارم ...
_ بابا میشه کمکم کنی بشینم
# آخ... خدا ..می دونی چقدر دلم میخواست یه بار دیگه بابا صدام کنی
_ ایییی
# چیشدیی ؟
_ خوبم بابا.. نگران نباش ..
# سرشو بوسیدم .. و بغلش کردم
بچه جون خیلی نگرانم کردی ....
_ خوبم بابا ... فقط سرم یکم درد میکنه
# شوکو گفت بهوش اومدی بهش خبر بدم
# رفتم بیرون و شوکو رو صدا زدم
• بهوش اومدی... دستت درد نمیکنه ؟
_ نه .. فقط سرم داره منفجر میشه ...
• اون اشکالی نداره باید استراحت کنی تا خوب بشه
• ساتورو میتونی ببریش خونه فقط باید هواست باشه اون از دست راستش که بخیه زدم زیاد کار نکشه
# باشه هواسم هست ...
• هر موقع جای زخمش درد گرفت بیارش اینجا یه نگاه بکنم
• شبا هواست باشه رو دستش نخوابه...
ممکنه دوباره خون ریزی کنه
• بچه جون ... مراقب خودت باش ... نزدیک بود از دست بری
_ لبخند آرومی زدم با کمک بابام از جام پا شدم
= ساکورا حالت خوبه ... خاک تو سرت ساتورو تو حالا یه دونه بچه داری نمی تونی مراقبش باشی دو تا اگه داشتی می خواستی چیکار کنی .... به درد بچه بزرگ کردن هم نداری
_ با حرف های مدیر یاگا خندم گرفت
~ حالت خوبه ساکورا .... برات متاسفم ساتورو
# میدونم ...* وی در حال تاسف خوردن و خندیدن *
☆ برو خجالت بکش ساتورو ...
_ بابا .. تو چقدر حرف میخوری اینجا 😅🤣🤣
# اره 🤣🤣🤣🤣
ساکورا
# مادرت خیلی از اسمی که گذاشتم روت خوشش اومد
# مادرت که یه روز رفته بود سرکار به من گفته بود از تو مراقبت کنم
# منم ... پوشکتو سر و ته بستم
وقتی گذاشتمت تو تخت دیدم تو تخت کارتو کردی و اون موقع هم از خنده جر خوردم
هم با قیافه ترسناک مامانت رو به رو شدم
# ساکورا ... تو مهم ترین بخش زندگی منی
# من بدون تو نمی تونم زندگی کنم .. ازت خواهش میکنم چشماتو باز کن ساکورا
# خدای من ... دستم رو گذاشتم رو چشمام
دیگه نمیتونم تو این وضع ببینمت چشم ابی من لطفا بیدار شو ....
_ چشمام رو باز کردم ... دیدم بابام داره گریه میکنه .. نتونستم از جام بلند شم فقط آروم گفتم : با...با ؟
# وقتی صداشو شنیدم .... نمی دونستم از خوشحالی چیکار کنم ...
# ساکورای من ... بیدار شدی عزیزم .... درد نداری ؟
_ نه ... درد ندارم ...
_ بابا میشه کمکم کنی بشینم
# آخ... خدا ..می دونی چقدر دلم میخواست یه بار دیگه بابا صدام کنی
_ ایییی
# چیشدیی ؟
_ خوبم بابا.. نگران نباش ..
# سرشو بوسیدم .. و بغلش کردم
بچه جون خیلی نگرانم کردی ....
_ خوبم بابا ... فقط سرم یکم درد میکنه
# شوکو گفت بهوش اومدی بهش خبر بدم
# رفتم بیرون و شوکو رو صدا زدم
• بهوش اومدی... دستت درد نمیکنه ؟
_ نه .. فقط سرم داره منفجر میشه ...
• اون اشکالی نداره باید استراحت کنی تا خوب بشه
• ساتورو میتونی ببریش خونه فقط باید هواست باشه اون از دست راستش که بخیه زدم زیاد کار نکشه
# باشه هواسم هست ...
• هر موقع جای زخمش درد گرفت بیارش اینجا یه نگاه بکنم
• شبا هواست باشه رو دستش نخوابه...
ممکنه دوباره خون ریزی کنه
• بچه جون ... مراقب خودت باش ... نزدیک بود از دست بری
_ لبخند آرومی زدم با کمک بابام از جام پا شدم
= ساکورا حالت خوبه ... خاک تو سرت ساتورو تو حالا یه دونه بچه داری نمی تونی مراقبش باشی دو تا اگه داشتی می خواستی چیکار کنی .... به درد بچه بزرگ کردن هم نداری
_ با حرف های مدیر یاگا خندم گرفت
~ حالت خوبه ساکورا .... برات متاسفم ساتورو
# میدونم ...* وی در حال تاسف خوردن و خندیدن *
☆ برو خجالت بکش ساتورو ...
_ بابا .. تو چقدر حرف میخوری اینجا 😅🤣🤣
# اره 🤣🤣🤣🤣
۹۲۷
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.