𝘿𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 ᵍᵃᵐᵉ
𝘿𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 ᵍᵃᵐᵉ
𝔓.𝔱➁
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
ا.ت:"تو راهم"
ا.ت با تمام توانش میدویید جوری که مردم فک میکردن اون دیوونه شده
بدون توجه به نفس نفس زدناش خودش رو به پارک ملی رسوند.
همینطور دنبال یونگی میگشت که یکی دستش رو روی دهنش گذاشت و کشیدش یه گوشه توی دستشویی زنانه.
یونگی:"هیششش منم"
ا.ت:"شت یونگی زخم روی دستت چیه؟"
یونگی:"مهم نیست گوش کن ببین چی میگم"
یونگی:"بابات یه مافیا عه"
ا.ت:"چیییی؟"
یونگی:"هیششش پیدامون میکنن"
یونگی:"بابات منو لو داد تا خودش بتونه گلی بخوره"
ا.ت:"تو که توقع ندا ی باور کنم؟
ببین اصلا شوخی خوبی نبود! بهت که گفتم بابام کارخونه دارو سازی داره ."
یونگی:"اون شغلیه که برای لاپوشونی کارش داره"
ا.ت:" ولی....ولی امکان نداره .ببینم تو که دروغ نمیگی.میگی؟"
یونگی:" شوخیت گرفته؟"
یونگی:" من زنگ زدم که تو زودتر خودتو برسونیییی"
ا.ت:"لعنتییی حالا چه غلتی کنیم؟ "
یونگی:" من دارم از سئول میرم. توهم باید باهام بیای."
ا.ت:" تو الان داری به من میگی چیکار کنم؟تو میخوام من خانوادم رو ول کنم؟"
یونگی:" این تنها راهه. تا ساعت ۹بهم خبر بده اگه جوابت مثبت بود میام دنبالت تا فرار کنیم ولی اگه نه بود....لطفا چیزی درباره من بهشون نگو "
با صدای پلیس ا.ت رو اونجا ول کرد و به سرعت از اونجا خارج شد
ساعت ۷بود که اومد خونه
پدرش و مادرش روی میل نشسته بودن از قیافه نامجون میتونست بفهمه که چقدر عصبیه. احتمالا خانم پارک بهش خبر داده
خواست بدون توجه برا بالا که با حرف پدرش ایستاد.
نامجون:" امروز از مدرسه زنگ زدن.فک کنم خودت بدونی برای چی زنگ زدن"
ا.ت:"بابااا اونا داشتن به شما توهین میکردن و میگفتن ما خانواده بدبختی هستیم"
نامجون:"به هرررر حال تو نباید دختر دیگرانو بزنی خانم پارک ا.ت"
ا.ت:"فعلا حوصله ندارم."
نامجون:"۵دقیقه دیگه تو اتاقم باش"
و با سرعت به سمت اتاقش رفت
ا.ت خوب میدونست چی در انتظارشه. نصیحت های همیشگی که پدرش میکرد
به سمت اتاقش رفت و کولش رو پرت کرد روی تخت
مادر ا.ت اومد توی اتاق برعکس قیافه آرامش ا.ت میتونست بفهمه که اگه پدرش اونو ببخشه اون زن ولش نمیکنه
م.ت(مادر ا.ت):"همیشه فقط برامون دردسر بودی"
ا.ت:"پس چرا منو به دنیا اوردین؟ها؟خودم خیلی بهتر میدونم از من بدت میاد"
م.ت:"واقعا غیر قابل تحملی"
با نشون دادن قیافه ای نا امید از اتاق خارج شد و در رومحکم بست
•••••••
@nobody2011
@moon_gooddess
یه مادر جن. ده ای گزارش کرده بود
10بار دیگم گزارش کنه بازم میزارم
𝔓.𝔱➁
☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛☛
ا.ت:"تو راهم"
ا.ت با تمام توانش میدویید جوری که مردم فک میکردن اون دیوونه شده
بدون توجه به نفس نفس زدناش خودش رو به پارک ملی رسوند.
همینطور دنبال یونگی میگشت که یکی دستش رو روی دهنش گذاشت و کشیدش یه گوشه توی دستشویی زنانه.
یونگی:"هیششش منم"
ا.ت:"شت یونگی زخم روی دستت چیه؟"
یونگی:"مهم نیست گوش کن ببین چی میگم"
یونگی:"بابات یه مافیا عه"
ا.ت:"چیییی؟"
یونگی:"هیششش پیدامون میکنن"
یونگی:"بابات منو لو داد تا خودش بتونه گلی بخوره"
ا.ت:"تو که توقع ندا ی باور کنم؟
ببین اصلا شوخی خوبی نبود! بهت که گفتم بابام کارخونه دارو سازی داره ."
یونگی:"اون شغلیه که برای لاپوشونی کارش داره"
ا.ت:" ولی....ولی امکان نداره .ببینم تو که دروغ نمیگی.میگی؟"
یونگی:" شوخیت گرفته؟"
یونگی:" من زنگ زدم که تو زودتر خودتو برسونیییی"
ا.ت:"لعنتییی حالا چه غلتی کنیم؟ "
یونگی:" من دارم از سئول میرم. توهم باید باهام بیای."
ا.ت:" تو الان داری به من میگی چیکار کنم؟تو میخوام من خانوادم رو ول کنم؟"
یونگی:" این تنها راهه. تا ساعت ۹بهم خبر بده اگه جوابت مثبت بود میام دنبالت تا فرار کنیم ولی اگه نه بود....لطفا چیزی درباره من بهشون نگو "
با صدای پلیس ا.ت رو اونجا ول کرد و به سرعت از اونجا خارج شد
ساعت ۷بود که اومد خونه
پدرش و مادرش روی میل نشسته بودن از قیافه نامجون میتونست بفهمه که چقدر عصبیه. احتمالا خانم پارک بهش خبر داده
خواست بدون توجه برا بالا که با حرف پدرش ایستاد.
نامجون:" امروز از مدرسه زنگ زدن.فک کنم خودت بدونی برای چی زنگ زدن"
ا.ت:"بابااا اونا داشتن به شما توهین میکردن و میگفتن ما خانواده بدبختی هستیم"
نامجون:"به هرررر حال تو نباید دختر دیگرانو بزنی خانم پارک ا.ت"
ا.ت:"فعلا حوصله ندارم."
نامجون:"۵دقیقه دیگه تو اتاقم باش"
و با سرعت به سمت اتاقش رفت
ا.ت خوب میدونست چی در انتظارشه. نصیحت های همیشگی که پدرش میکرد
به سمت اتاقش رفت و کولش رو پرت کرد روی تخت
مادر ا.ت اومد توی اتاق برعکس قیافه آرامش ا.ت میتونست بفهمه که اگه پدرش اونو ببخشه اون زن ولش نمیکنه
م.ت(مادر ا.ت):"همیشه فقط برامون دردسر بودی"
ا.ت:"پس چرا منو به دنیا اوردین؟ها؟خودم خیلی بهتر میدونم از من بدت میاد"
م.ت:"واقعا غیر قابل تحملی"
با نشون دادن قیافه ای نا امید از اتاق خارج شد و در رومحکم بست
•••••••
@nobody2011
@moon_gooddess
یه مادر جن. ده ای گزارش کرده بود
10بار دیگم گزارش کنه بازم میزارم
۳.۳k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.