جونگ کوک ❣️
شیرموزی رو توی سینی گذاشتم و به طرف حیاط رفتم ، جونگ کوک طبق معمول دست از سر کیسه بوکس برنداشته بود و همچنان بدون خستگی بهش ضربه می زد . سینی و روی میز گذاشتم و خودم رو نیکمت نشستم :
- جونگ کوکا
- هوم؟
- خسته نیستی
- با هر ضربه ای که می زنم اشتیاقم برای ضربه زدن بیشتر میشه
- من اگه بودم استخون درد می گرفتم
- خب تو من نیستی
- بیا ولش کن اون بدبخت و بشین مثل بچه خوب شیرموزتو بخور
آروم دستکش های بوکس رو از دستش درآورد و بند هاشو باز کرد ، لیوان شیر موز و برداشت و درحالی که ازش می خورد گفت :
- خوشمزه شده
- مگه میشه شیرموز های من بد باشه؟
- ولی مال من خوشمزه تره
...
❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️
- جونگ کوکا
- هوم؟
- خسته نیستی
- با هر ضربه ای که می زنم اشتیاقم برای ضربه زدن بیشتر میشه
- من اگه بودم استخون درد می گرفتم
- خب تو من نیستی
- بیا ولش کن اون بدبخت و بشین مثل بچه خوب شیرموزتو بخور
آروم دستکش های بوکس رو از دستش درآورد و بند هاشو باز کرد ، لیوان شیر موز و برداشت و درحالی که ازش می خورد گفت :
- خوشمزه شده
- مگه میشه شیرموز های من بد باشه؟
- ولی مال من خوشمزه تره
...
❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️
۶.۳k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.