نفس زندگی پارت۸
دامیان آنیا رو محکم بغل میکنه و فشارش میده که آنیا دردش گرفت
آنیا : آخ دامیان دردم گرفت
دامیان : ببخشید عزیزم
آنیا : اشکالی نداره
دامیان و آنیا بلند میشن و میرن سمت توماس و جولیا
آنیا : دامیان بیا باهم توماس و جولیا رو تو بغل هم بندازیم
دامیان : باشه
دامیان و آنیا توماس و جولیا رو تو بغل هم میزارن جوری که توماس بایه تکون لب لب جولیا رو حس میکنه
دامیان و آنیا یواشکی میخندن و میرن بیرون
وقتی که توماس و جولیا بیدار میشن میبینن که تو بغل همن یکم سرخ میشن و لباشون رو بهم نزدیک میکنن و هم رو میبوسن
یکم که.......
خمارییییی😁
تا پارت بعد منتظرم باشید
آنیا : آخ دامیان دردم گرفت
دامیان : ببخشید عزیزم
آنیا : اشکالی نداره
دامیان و آنیا بلند میشن و میرن سمت توماس و جولیا
آنیا : دامیان بیا باهم توماس و جولیا رو تو بغل هم بندازیم
دامیان : باشه
دامیان و آنیا توماس و جولیا رو تو بغل هم میزارن جوری که توماس بایه تکون لب لب جولیا رو حس میکنه
دامیان و آنیا یواشکی میخندن و میرن بیرون
وقتی که توماس و جولیا بیدار میشن میبینن که تو بغل همن یکم سرخ میشن و لباشون رو بهم نزدیک میکنن و هم رو میبوسن
یکم که.......
خمارییییی😁
تا پارت بعد منتظرم باشید
۳۹۸
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.