ادامه رمان....
ادامه رمان....
(ساناز)
یه صبح دیگه یه مدرسه دیگه و یه اقایی صابری دیگه
من باید بشم قاتل این صابری
حاظر شدم و رفتم مدرسه
بعد از اتمام مدرسه منو فروغ رفتیم خونمون
منو و فروغ و مامان داشتیم صحبت میکردیم که تلفن زنگ خورد
مامان تلفن رو برداشت و رفت تو اشپز خونه
چند دقیقه بعد با حال گرفته ای وارد سالن شد
مامان:براتون بلیط گرفت برا پس فردا
منو فروغ از شدت ذوق بلند شدیم و جیغ کشیدیم
خونه رو گذاشته بودیم روسرمون
رفتیم تو اتاقم
و اهنگ زد بازی بنام"تابستون کوتاهه"رو گوش دادیم و باهاش خوندیم
خاله اسما(مامان فروغ) اومد دنبالش من من نزاشتم فروغ بره
مامانم و خاله اسما بعد از کلی صحبت کردن
خداحافظ کردن
و خاله اسما رفت
قبل از خواب چنتا فیلم اهم اهم تو لپ تاپ دیدیم خودمو فروغ
و بعدیش خوابیدم
تا خود صبح خواب اهم اهم دیدم
~~~~~~~~~~~~~
اقایی صابری:خانوم محمدیان؟
سایلنت
اقایی صابری:خانوم محمدیان؟حواستون کجاست؟؟
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم
ووییی که میشه از دست این کچل راحت شم
اومدم بگم ببخشید
که فروغ گفت:تو فکر و خیال بودن اقایی صابری
اقایی صابری:فکر و خیال چی!؟
فروغ:خب معلومه دیگه فکر و خیال شوهر
کلاس منفجر شد
اقایی صابری:خانوم بهادر پور نظم کلاس رو بهم نریزید
ادامه دارد
(ساناز)
یه صبح دیگه یه مدرسه دیگه و یه اقایی صابری دیگه
من باید بشم قاتل این صابری
حاظر شدم و رفتم مدرسه
بعد از اتمام مدرسه منو فروغ رفتیم خونمون
منو و فروغ و مامان داشتیم صحبت میکردیم که تلفن زنگ خورد
مامان تلفن رو برداشت و رفت تو اشپز خونه
چند دقیقه بعد با حال گرفته ای وارد سالن شد
مامان:براتون بلیط گرفت برا پس فردا
منو فروغ از شدت ذوق بلند شدیم و جیغ کشیدیم
خونه رو گذاشته بودیم روسرمون
رفتیم تو اتاقم
و اهنگ زد بازی بنام"تابستون کوتاهه"رو گوش دادیم و باهاش خوندیم
خاله اسما(مامان فروغ) اومد دنبالش من من نزاشتم فروغ بره
مامانم و خاله اسما بعد از کلی صحبت کردن
خداحافظ کردن
و خاله اسما رفت
قبل از خواب چنتا فیلم اهم اهم تو لپ تاپ دیدیم خودمو فروغ
و بعدیش خوابیدم
تا خود صبح خواب اهم اهم دیدم
~~~~~~~~~~~~~
اقایی صابری:خانوم محمدیان؟
سایلنت
اقایی صابری:خانوم محمدیان؟حواستون کجاست؟؟
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم
ووییی که میشه از دست این کچل راحت شم
اومدم بگم ببخشید
که فروغ گفت:تو فکر و خیال بودن اقایی صابری
اقایی صابری:فکر و خیال چی!؟
فروغ:خب معلومه دیگه فکر و خیال شوهر
کلاس منفجر شد
اقایی صابری:خانوم بهادر پور نظم کلاس رو بهم نریزید
ادامه دارد
۱۰.۱k
۲۱ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.