باران خونp7
پدرم محوه نامجون بود که پرسید {پدر ا/ت رو دوئین میزارم چون اسمشه}
دوئین: دخترم دوستت رو معرفی نکردی؟
ا/ت:دوستم نیستند اقای کیم رئیس شرکت mire هستن پدر
نامجون: کیم نامجون هستم اقا خوشحالم میبینمتون
دوئین: منم همین طور شنیدم ا/ت مدیر عامل شرکت شماست
نامجون: بله همین طوره
ا/ت: بابا تو از کجا فهمیدی؟!!
دوئین:پسرم هیچ موقع دهنش بسته نمیشه
سهون: بابا بالاخره میفهمیدی حالا من زود تر گفتم
ا/ت:بابا امروز یه جلسه مهم تو شرکت یرگزار میشه باید حضور داشته باشم
سهون: مهم نیست بابا میاد پیش من و یونا
دوئین:اره دخترم خوب حواست رو جمع کم و قبل جلسه حرفات رو مرور کن و دقت داشته باش من میرم پیش سهون
ا/ت: باشه پدر میبینمت
ویو ا/ت
از پدرم خداحافظی کردم و رفتم تو خونه نامجون هم رفت تا اماده بشه و بعد دوباره بیاد دنبالم لباسام رو پوشیدم -موهامو بستم و منتظر نشستم{ اسلاید 2 لباس ا/ت و موهاش}
ویو نامجون
دنبال یه لباس مهم بودم همون طور هم حرفایی که باید او جلسه میگفتم رو مرور میکردم لباسم رو پوشیدم و رفتم دنبال ا/ت{اسلاید3 لباس نامجون}
دوئین: دخترم دوستت رو معرفی نکردی؟
ا/ت:دوستم نیستند اقای کیم رئیس شرکت mire هستن پدر
نامجون: کیم نامجون هستم اقا خوشحالم میبینمتون
دوئین: منم همین طور شنیدم ا/ت مدیر عامل شرکت شماست
نامجون: بله همین طوره
ا/ت: بابا تو از کجا فهمیدی؟!!
دوئین:پسرم هیچ موقع دهنش بسته نمیشه
سهون: بابا بالاخره میفهمیدی حالا من زود تر گفتم
ا/ت:بابا امروز یه جلسه مهم تو شرکت یرگزار میشه باید حضور داشته باشم
سهون: مهم نیست بابا میاد پیش من و یونا
دوئین:اره دخترم خوب حواست رو جمع کم و قبل جلسه حرفات رو مرور کن و دقت داشته باش من میرم پیش سهون
ا/ت: باشه پدر میبینمت
ویو ا/ت
از پدرم خداحافظی کردم و رفتم تو خونه نامجون هم رفت تا اماده بشه و بعد دوباره بیاد دنبالم لباسام رو پوشیدم -موهامو بستم و منتظر نشستم{ اسلاید 2 لباس ا/ت و موهاش}
ویو نامجون
دنبال یه لباس مهم بودم همون طور هم حرفایی که باید او جلسه میگفتم رو مرور میکردم لباسم رو پوشیدم و رفتم دنبال ا/ت{اسلاید3 لباس نامجون}
۳.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.