.تکپارتی درخواستی. (دختر یخی)
خسته از تمرين هاى فشرده اش روى يخ هاى پيست نشست..
از بچگی پاتیناژ ورزش مورد علاقه اش بود..
درحالى كه نفس نفس ميزد و تو فکر بود.. صدای کسی بلند شد و رشته افکارش رو پاره کرد..
-هى دختر يخى....خوب تمرين كردى؟ آخه اصلا دلم نميخواد پارتنر اجراى من دست و پا چلفتى باشه!
پشت چشمی نازک کرد..
احمقى مثل تو داره منو نصيحت ميكنه؟
پسر آروم شونه اى بالا انداخت....
درحالى كه دورش اسكى ميكرد...با لحنى خبيثانه گفت:
-متاسفانه.. من تو خیلی چیزا مجبورم نصیحتت کنم.. تا اشتباهی که تو ۲۰۲۰ مرتکب شدی تکرار نشه!
پلكهاش رو،روى هم فشرد و با كمك گرفتن از دستهاش بلند شد..
وبه پسرى كه بعد از يك دور اسكى مقابلش ايستاد خیره شد..
از اول دبيرستان تا الان كه بيست و چهار سالش بود باهم تو يه مدرسه درس ميخوندن..
حتى جفتشون به يك كالج رفتن و رشته ورزشى مورد علاقه هردوشون هم پاتيناژ بود!
هردو دستش رو به موهاش كه جلوى صورتش اومده بود رسوند...
اونهارو پشت گوش زد و ابرویی بالا داد..
اینکه بعد از اولین بُردمون تو مسابقه ی به اون بزرگی، جلوی دوربین بهت پیشنهاد دوستی دادم.. اشتباه بود؟!البته.. توهم نامردی نکردیو جوری رَدم کردی که جلوی کل دنیا آبروم رفت.. ولی درکل اون اتفاق دیگه دوباره تکرار نمیشه.. پس انقد سر به سرم نزار و به تمریناتت برس!
یونگی لبخندی زد..
-چرا ازم خوشت میومد؟!؟
خب تو.. سال سومی محبوب مدرسه بودی.. اوه البته.. از سلیقه افتضاح منم نباید چشم پوشی کرد!
بعد از اتمام جمله اش.. بی توجه به پاسخ احتمالی اون، تا لبه ی سکو ، اسکی کرد....
به خوبی میتونست از صدای حرکات کفشاش روی یخ.. متوجه بشه که دقیقا پشتش قرار داره..
- بنظرت اینکه سال اولی محبوب مدرسه، روی سال آخری محبوب مدرسه کراش داشته باشه.. خیلی فانتزی و باحال نیست؟!
آره خب.. اون هم طرفدارای زیادی داشت و خیلی تو مدرسه محبوب بود.. هم بخاطر اخلاق و رفتارش.. هم نمره های خوب و از همه مهمتر ورزشی که انتخاب کرده بود..
یونگی جلو اومد به سمت گردن اون مایل شد..
دم عمیقی از عطر تنش گرفت و با صدای خمارش پچ زد..
-احمق بودم که رَدت کردم..!
به سمتش برگشت و
براى چند ثانيه بى حرف نگاهش كرد... نمیخواست انقد زود وا بده.. پس تک خنده ای کرد و درحالی که بند کفشاش رو باز میکرد تا اونو دربیاره گفت:
کمتر کسی پیدا میشه به حماقت خودش اعتراف کنه.. بهت تبریک میگم مین شوگا...
پسر بی توجه به حرفی که شنیده بود مقابل اون روی زانوهاش نشست و دستاش که درحال باز کردن بند کفشاش بود رو گرفت..
-میخوام زمان به ۲۰۲۰ برگرده و حرفایی که بهم زدی دوباره تکرار بشه..
زمان به عقب برنمیگرده.. ولی اون لحظه ها رو دوباره میشه تداعی کرد!
-یعنی..؟
اگه این مسابقه رو ببریم، دومین بُرد جهانیمون حساب میشه..امیدوارم براش تلاش کنی..!
از بچگی پاتیناژ ورزش مورد علاقه اش بود..
درحالى كه نفس نفس ميزد و تو فکر بود.. صدای کسی بلند شد و رشته افکارش رو پاره کرد..
-هى دختر يخى....خوب تمرين كردى؟ آخه اصلا دلم نميخواد پارتنر اجراى من دست و پا چلفتى باشه!
پشت چشمی نازک کرد..
احمقى مثل تو داره منو نصيحت ميكنه؟
پسر آروم شونه اى بالا انداخت....
درحالى كه دورش اسكى ميكرد...با لحنى خبيثانه گفت:
-متاسفانه.. من تو خیلی چیزا مجبورم نصیحتت کنم.. تا اشتباهی که تو ۲۰۲۰ مرتکب شدی تکرار نشه!
پلكهاش رو،روى هم فشرد و با كمك گرفتن از دستهاش بلند شد..
وبه پسرى كه بعد از يك دور اسكى مقابلش ايستاد خیره شد..
از اول دبيرستان تا الان كه بيست و چهار سالش بود باهم تو يه مدرسه درس ميخوندن..
حتى جفتشون به يك كالج رفتن و رشته ورزشى مورد علاقه هردوشون هم پاتيناژ بود!
هردو دستش رو به موهاش كه جلوى صورتش اومده بود رسوند...
اونهارو پشت گوش زد و ابرویی بالا داد..
اینکه بعد از اولین بُردمون تو مسابقه ی به اون بزرگی، جلوی دوربین بهت پیشنهاد دوستی دادم.. اشتباه بود؟!البته.. توهم نامردی نکردیو جوری رَدم کردی که جلوی کل دنیا آبروم رفت.. ولی درکل اون اتفاق دیگه دوباره تکرار نمیشه.. پس انقد سر به سرم نزار و به تمریناتت برس!
یونگی لبخندی زد..
-چرا ازم خوشت میومد؟!؟
خب تو.. سال سومی محبوب مدرسه بودی.. اوه البته.. از سلیقه افتضاح منم نباید چشم پوشی کرد!
بعد از اتمام جمله اش.. بی توجه به پاسخ احتمالی اون، تا لبه ی سکو ، اسکی کرد....
به خوبی میتونست از صدای حرکات کفشاش روی یخ.. متوجه بشه که دقیقا پشتش قرار داره..
- بنظرت اینکه سال اولی محبوب مدرسه، روی سال آخری محبوب مدرسه کراش داشته باشه.. خیلی فانتزی و باحال نیست؟!
آره خب.. اون هم طرفدارای زیادی داشت و خیلی تو مدرسه محبوب بود.. هم بخاطر اخلاق و رفتارش.. هم نمره های خوب و از همه مهمتر ورزشی که انتخاب کرده بود..
یونگی جلو اومد به سمت گردن اون مایل شد..
دم عمیقی از عطر تنش گرفت و با صدای خمارش پچ زد..
-احمق بودم که رَدت کردم..!
به سمتش برگشت و
براى چند ثانيه بى حرف نگاهش كرد... نمیخواست انقد زود وا بده.. پس تک خنده ای کرد و درحالی که بند کفشاش رو باز میکرد تا اونو دربیاره گفت:
کمتر کسی پیدا میشه به حماقت خودش اعتراف کنه.. بهت تبریک میگم مین شوگا...
پسر بی توجه به حرفی که شنیده بود مقابل اون روی زانوهاش نشست و دستاش که درحال باز کردن بند کفشاش بود رو گرفت..
-میخوام زمان به ۲۰۲۰ برگرده و حرفایی که بهم زدی دوباره تکرار بشه..
زمان به عقب برنمیگرده.. ولی اون لحظه ها رو دوباره میشه تداعی کرد!
-یعنی..؟
اگه این مسابقه رو ببریم، دومین بُرد جهانیمون حساب میشه..امیدوارم براش تلاش کنی..!
۴۲۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.