پارت ۲
از زبان هانا:
پرونده ها رو بهم داد و منم مشغول کار شدم و اونم بقیع کاراشو انجام میداد سکوت سنگینی بینمون بود ولی گاهی نگاه های سنگینشو حس میکردم و تو دلم ذوق کمی به وجود میومد آخه چرا مگه خل شده بودم نباید حواسم پرت بشه وگرنه اشتباه میکنم و هیچی دیگه جیمین سرمو گوش تا گوش میبره
از زبان جیمین:
دختره کیوت خر آخه یه انسان چرا باید اینقدر خوشکل و کیوت باشه تا حالا به هیچ دختری همچین حسی نداشتم ولی این یکی فرق میکنه احساس میکنم بهش علاقه دارم یعنی بهش بگم نه نه بزار اول از حسم مطمئنم بشم بعد میگم
+میگم هانا
_بله رییس
+امشب یه مهمونی مافیایی دعوت شدیم و باید بریم
_منم باید بیام
+اره
_خیلی خب باشه
+ساعت ۹ آماده باش
_اوکی
دوباره مشغول به کار شدیم هر دو
برش زمانی به ساعت ۹
از زبان هانا
همه کارامو کردم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومد بیرون لباسمو پوشیدم و آرایش هم کردم و رفتم پایین جیمین هم آماده بود عرررر چقدر جذاب شده بود رفتم سمتش
+بریم خانوم خوشگله
_بله آقای جذاب
بعد هر دو با هم خندیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه بهم گفت
+خب ببین هانا اونجا باید جوری رفتار کنی که انگار من دوس پسرتم و با هم رابطه داریم خب و به هیچ پسری هم نزدیک نشو چون آدمای خطر ناکی اونجا هست مشروب هم زیاد نخور
_اوکیه نگران نباش
رفتیم و رسیدیم پیاده شدیم دستمو دور بازوی جیمین حلقه کردم و رفتیم داخل همه به احترام ما بلند شدن و رفتیم نشستیم برامون مشروب آوردن من برنداشتم چون مطمئن بودم اگه مست شم دیوونه میشم به کل و گند میزنم و آبروی جیمین میره برای همین بر نداشتم 😂
برش زمانی به بعد مهمونی
از زبان جیمین :
برگشتیم خونه من زیاد مشروب خورده بودم و مست مست بودم جوری که هانا داشت کمکم میکرد که راه برم خودش حتی یه ذره هم نخورد مشروب آه فاک چی داشت داخل اون مشروب کوفتی چرا اینقدر حالم بده منو به زور برد داخل اتاق و درازم داد رو تخت و خواست بره بیرون که مچشو گرفتم و افتاد تو بغلم
_هی چیکار میکنی جیمین
+هییشششش آروم باش بیبی
هی تقلا میکرد ولی زورش به من نمیرسید
بعد لبامو رو لبام ش گذاشتم و....(اسمات)
پرونده ها رو بهم داد و منم مشغول کار شدم و اونم بقیع کاراشو انجام میداد سکوت سنگینی بینمون بود ولی گاهی نگاه های سنگینشو حس میکردم و تو دلم ذوق کمی به وجود میومد آخه چرا مگه خل شده بودم نباید حواسم پرت بشه وگرنه اشتباه میکنم و هیچی دیگه جیمین سرمو گوش تا گوش میبره
از زبان جیمین:
دختره کیوت خر آخه یه انسان چرا باید اینقدر خوشکل و کیوت باشه تا حالا به هیچ دختری همچین حسی نداشتم ولی این یکی فرق میکنه احساس میکنم بهش علاقه دارم یعنی بهش بگم نه نه بزار اول از حسم مطمئنم بشم بعد میگم
+میگم هانا
_بله رییس
+امشب یه مهمونی مافیایی دعوت شدیم و باید بریم
_منم باید بیام
+اره
_خیلی خب باشه
+ساعت ۹ آماده باش
_اوکی
دوباره مشغول به کار شدیم هر دو
برش زمانی به ساعت ۹
از زبان هانا
همه کارامو کردم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومد بیرون لباسمو پوشیدم و آرایش هم کردم و رفتم پایین جیمین هم آماده بود عرررر چقدر جذاب شده بود رفتم سمتش
+بریم خانوم خوشگله
_بله آقای جذاب
بعد هر دو با هم خندیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه بهم گفت
+خب ببین هانا اونجا باید جوری رفتار کنی که انگار من دوس پسرتم و با هم رابطه داریم خب و به هیچ پسری هم نزدیک نشو چون آدمای خطر ناکی اونجا هست مشروب هم زیاد نخور
_اوکیه نگران نباش
رفتیم و رسیدیم پیاده شدیم دستمو دور بازوی جیمین حلقه کردم و رفتیم داخل همه به احترام ما بلند شدن و رفتیم نشستیم برامون مشروب آوردن من برنداشتم چون مطمئن بودم اگه مست شم دیوونه میشم به کل و گند میزنم و آبروی جیمین میره برای همین بر نداشتم 😂
برش زمانی به بعد مهمونی
از زبان جیمین :
برگشتیم خونه من زیاد مشروب خورده بودم و مست مست بودم جوری که هانا داشت کمکم میکرد که راه برم خودش حتی یه ذره هم نخورد مشروب آه فاک چی داشت داخل اون مشروب کوفتی چرا اینقدر حالم بده منو به زور برد داخل اتاق و درازم داد رو تخت و خواست بره بیرون که مچشو گرفتم و افتاد تو بغلم
_هی چیکار میکنی جیمین
+هییشششش آروم باش بیبی
هی تقلا میکرد ولی زورش به من نمیرسید
بعد لبامو رو لبام ش گذاشتم و....(اسمات)
۱۴۳.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.