به مافیا نباید عاشق شه ولی:....
به مافیا نباید عاشق شه ولی:....
×چون نمیخواد بهت آسیبی برسه
+جیمین به لحظه میشه بری بیرون
×واسه چی؟میخوای بزنیش؟
+نه میخوام باهاش حرف بزنم
×اوکی(رفت)
جولیا:من حرفی با تو ندارم
+ولی من دارم
میشه بگی چرا داداشت با جیمین دشمنی داره؟
جولیا:به شرطی که منو آزاد کنین دارم میمیرم
+(رو به بادیگاردا)آزادش کنین
حالا بگو
جولیا:خب اول از همه باید بگم که ۷تا دوست که نه داداش توی این عمارت بودن جیمین ،نامجون،جین،جیهوپ،تهیونگ،جونگ کوک و یونگی.خیلی با هم صمیمی بودن و فامیل های دور همم میشدن تا اینکه جیهوپ تصمیم میگیره مافیا بودن و بزاره کنار و دکتر شه همه مخالفت میکنن اما جیهوپ رویاش این بوده اون میره از اون موقع این برادرا باهم سرد رفتار میکردن نمیتونستن زندگی بدون داداششون رو تصور کنن تا اینکه تهیونگ گفت که از هم جدا شن ولی جیمین و کوک و نامی مخالفت میکنن اما بقیه موافقت میکنن و میرن این چهار تا داداش خونه هاشون از هم جداست اما دلشون پیش همه آخر جیهوپ میره که قافلگیرشون کنه چون میخواسته پزشک مافیایی باشه که به دوستاش کمک کنه اما وقتی میاد همه چیز از هم پاشیده جیهوپ به همشون امید میده و همش بهشون میگه که برگردن اما اونا گوش نمیدن من ۲سال بعد از اون اتفاق به دنیا اومدم و تا حالا هیچکدوم این داداشا رو به جز جین و جیمین ندیدم واسه همین میخوام به بهونه بودن با جیمین این داداشا دوباره به هم برگردن
+اما با این کارت بدتر کردی ولی واقعا میخوای بقیه رو ببینی؟
جولیا:آره واقعا میخوام ببینمشون
+خب من سه تاشونو دیدم میتونم نشونت بدم البته به شرط اینکه دوباره نزنیما
جولیت:آخ بمیرم زیاده روی کردم هنوز درد میکنه😥
+نه فقط باید همه چیزو به جیمین بگی
جولیا:........
×چون نمیخواد بهت آسیبی برسه
+جیمین به لحظه میشه بری بیرون
×واسه چی؟میخوای بزنیش؟
+نه میخوام باهاش حرف بزنم
×اوکی(رفت)
جولیا:من حرفی با تو ندارم
+ولی من دارم
میشه بگی چرا داداشت با جیمین دشمنی داره؟
جولیا:به شرطی که منو آزاد کنین دارم میمیرم
+(رو به بادیگاردا)آزادش کنین
حالا بگو
جولیا:خب اول از همه باید بگم که ۷تا دوست که نه داداش توی این عمارت بودن جیمین ،نامجون،جین،جیهوپ،تهیونگ،جونگ کوک و یونگی.خیلی با هم صمیمی بودن و فامیل های دور همم میشدن تا اینکه جیهوپ تصمیم میگیره مافیا بودن و بزاره کنار و دکتر شه همه مخالفت میکنن اما جیهوپ رویاش این بوده اون میره از اون موقع این برادرا باهم سرد رفتار میکردن نمیتونستن زندگی بدون داداششون رو تصور کنن تا اینکه تهیونگ گفت که از هم جدا شن ولی جیمین و کوک و نامی مخالفت میکنن اما بقیه موافقت میکنن و میرن این چهار تا داداش خونه هاشون از هم جداست اما دلشون پیش همه آخر جیهوپ میره که قافلگیرشون کنه چون میخواسته پزشک مافیایی باشه که به دوستاش کمک کنه اما وقتی میاد همه چیز از هم پاشیده جیهوپ به همشون امید میده و همش بهشون میگه که برگردن اما اونا گوش نمیدن من ۲سال بعد از اون اتفاق به دنیا اومدم و تا حالا هیچکدوم این داداشا رو به جز جین و جیمین ندیدم واسه همین میخوام به بهونه بودن با جیمین این داداشا دوباره به هم برگردن
+اما با این کارت بدتر کردی ولی واقعا میخوای بقیه رو ببینی؟
جولیا:آره واقعا میخوام ببینمشون
+خب من سه تاشونو دیدم میتونم نشونت بدم البته به شرط اینکه دوباره نزنیما
جولیت:آخ بمیرم زیاده روی کردم هنوز درد میکنه😥
+نه فقط باید همه چیزو به جیمین بگی
جولیا:........
۳.۳k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.