چندپارتی از کوک🖇🫂🌌
وقتی مریض بود...
پارت (۱) 🫂🖇🥺
مکالمه:/
ماریا:الووو؟؟
کوک:الو سلام عشقم چطوری؟؟
ماریا:خوبم تو خوبی ؟؟اعضا خوبن؟؟
کوک:منم خوبم اونم خوبن..سلام میرسونن
ماریا:سلام منم بهشون برسون
کوک:اوکی
ماریا:چخبر ؟؟چیکار کردین؟؟
کوک:هیچی داریم رو البوممون کار میکنیم
ماریا:کوکی..میخوای شب با بچه ها بیاین اینجا؟؟
کوک:ولی زحمت میشه خوشگل خانم.
ماریا:چ زحمتی شما رحمتی .. به اعضا هم بگو شام بیان اینجا
کوک:باش بهشون میگم
ماریا:ممنون.. کاری نداری اقا؟؟
کوک:*خنده*نه برو به سلامت
ماریا:مراقب خودت باش خدافس
کوک:خدافس..
پایام مکالمه:/
ماریا: ب من برم شام خوشمزه درست کنم
ماریا رفت شام درست کنه به فکرش اومد که کیک هم درست کنه چون کوک کیک و شیر موز خیلی دوست داره میخواست خستگس از تنش بیرون بره
بعد سه ساعت:/
ماریا:اخیشششششش تموم شد *به ساعت نگاه کرد
:اوه اوه الانه که برسن برم اماده بشم
رفت اماده شد بعد چند دقیقه صدای زنگ در اومد سریع رفت پایین تا درو باز کنه
ماریا:سلام عشقم خسته نباشی
کوک:سلام ممنون*ی زره بیحال*
ماریا:کوک؟؟خوبی؟؟
کوک:عاره خوبم
ته:سلام زنداداش خوبی؟
ماریا:سلام ممنون بفرمایید خوش اومدین
اعضا تک تک سلام کردن و رفتن نشستن
ماریا:خب چخبر ؟؟
نامی:سلامتی..شما بگو چخبر ؟؟قرار نیست که ما عمو بشیم؟؟
ماریا با این حرف نامی خجالت کشید و سرشو انداخت پایین
کوو:هیونگ*سرفه* هنوز زوده ما کلی برنامه داریم
نامی:خب..
ماریا:تا شما حرفاتونو بزنین من میرم میزو بچینم
جیهوپ:باشه
شوگا:منم میام کمکت
کوک:وایسا منم بیام
شوگا: نه نه نه ت استراحت کن من کمکش میکنم
کوک:ولی...
شوگا:ولی نداریم بشین تو
کوک:اوک.
شوگا و ماریا رفدن تو اشپزخونه
شوگا:ماریا
ماریا:بله؟؟
شوگا:میخواستم ی چیزی بهت بگم
ماریا:بگو دیگه؟
شوگا:لطفا
پارت (۱) 🫂🖇🥺
مکالمه:/
ماریا:الووو؟؟
کوک:الو سلام عشقم چطوری؟؟
ماریا:خوبم تو خوبی ؟؟اعضا خوبن؟؟
کوک:منم خوبم اونم خوبن..سلام میرسونن
ماریا:سلام منم بهشون برسون
کوک:اوکی
ماریا:چخبر ؟؟چیکار کردین؟؟
کوک:هیچی داریم رو البوممون کار میکنیم
ماریا:کوکی..میخوای شب با بچه ها بیاین اینجا؟؟
کوک:ولی زحمت میشه خوشگل خانم.
ماریا:چ زحمتی شما رحمتی .. به اعضا هم بگو شام بیان اینجا
کوک:باش بهشون میگم
ماریا:ممنون.. کاری نداری اقا؟؟
کوک:*خنده*نه برو به سلامت
ماریا:مراقب خودت باش خدافس
کوک:خدافس..
پایام مکالمه:/
ماریا: ب من برم شام خوشمزه درست کنم
ماریا رفت شام درست کنه به فکرش اومد که کیک هم درست کنه چون کوک کیک و شیر موز خیلی دوست داره میخواست خستگس از تنش بیرون بره
بعد سه ساعت:/
ماریا:اخیشششششش تموم شد *به ساعت نگاه کرد
:اوه اوه الانه که برسن برم اماده بشم
رفت اماده شد بعد چند دقیقه صدای زنگ در اومد سریع رفت پایین تا درو باز کنه
ماریا:سلام عشقم خسته نباشی
کوک:سلام ممنون*ی زره بیحال*
ماریا:کوک؟؟خوبی؟؟
کوک:عاره خوبم
ته:سلام زنداداش خوبی؟
ماریا:سلام ممنون بفرمایید خوش اومدین
اعضا تک تک سلام کردن و رفتن نشستن
ماریا:خب چخبر ؟؟
نامی:سلامتی..شما بگو چخبر ؟؟قرار نیست که ما عمو بشیم؟؟
ماریا با این حرف نامی خجالت کشید و سرشو انداخت پایین
کوو:هیونگ*سرفه* هنوز زوده ما کلی برنامه داریم
نامی:خب..
ماریا:تا شما حرفاتونو بزنین من میرم میزو بچینم
جیهوپ:باشه
شوگا:منم میام کمکت
کوک:وایسا منم بیام
شوگا: نه نه نه ت استراحت کن من کمکش میکنم
کوک:ولی...
شوگا:ولی نداریم بشین تو
کوک:اوک.
شوگا و ماریا رفدن تو اشپزخونه
شوگا:ماریا
ماریا:بله؟؟
شوگا:میخواستم ی چیزی بهت بگم
ماریا:بگو دیگه؟
شوگا:لطفا
۴۰.۹k
۰۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.