فیک پروانه خونین p12
ا.ت:تهیونگ بکشش (جیغ)
ا.ت:بکشش(جیغ و عصبانی)
ا.ت:دارم بهت میگم بکشش(گریه)
(من تهیونگ رو ته میگم)
ته:ا.ت بیا بریم
ویو ته
من به ا.ت قول داده بودم که کوک
رو براش بکشم
یعنی ممکنه،
که تصمیم گرفتم بریم
ا.ت:تهیونگ (گریه)
ویو اوت
که یهو دیدم تهیونگ من رو
از کمرم گرفت و به
بادی گارد ها دستور داد که
همه جارو تخلیه کنن در حالی که داشتیم از هلی کوپتر سوار میشدیم
حس کردم دنیا روی سرم خراب شد
از گونه هم اشک میریخت
که یهو یاد اولین روز ملاقات افتادم
(بچه ها اولین روز ملاقات پارت اول هستش همون روزی که ا.ت به منطقه ممنوعه خلاف کارا رفت)
ا.ت :چرا باید بهم دستور بده من نمیخوام به زور ازدواج کنم 🥺
که یهو حس کردم دو نفر من رو از دست هام گرفتن
ا.ت:شما کی هستید منو ول کنید،ولم کنید
ته:همونه
بادی گارد ها:بله
ته:خدتم دیدی چه قدرتی داشتی
ا.ت:.........
ته:همه چیو شنیدم، میخوان به زور ازدواج کنی،
ا.ت:به معنا رضایت سر تکون داد
ته:من میتونم جلوی این ازدواج رو بگیرم
فقط ازت یه چیزی میخوام
ا.ت:اون چیه (مصمم)
ته:این رو بدون که این معامله زندگی جدیدی برات میسازه
ا.ت:گفتم بگو چیه(داد)
ته:من یه مافیام و دست به هر کاری میزنم ازت میخوام به عنوان
شریک من باشی،وبعد از من تو باند مافیام رو به دست بگیری
ا.ت:بهم قول بده که برادرم رو بکشی
ته:این که چیزی نیست خوب یعنی قبول کردی ؟
ا.ت:....اره
ته:میدونی باید تمرین و کارای کنی که بتونیم ترو عضو کنیم
ا.ت:اوهم
چندین ماه ها گزشت داشت رابطه من و تهیونگ بهتر میشد
که رسیدیم به روز موعود من داشتم از در میرفتم بیرون که انعکاس خدم رو دیدم و به خودم خیره شدم
که چند دقیقه بعد دست به کار شدم
موهام تا کمرم بود از این دنیا متنفرم
که موهام رو تا شونه هام زدم
داشتم از عمارت میومدم بیرون که دیدم تمام بادیگاردا وخدمت کارا بهم تعظیم کردن که یهو تهیونگ من رو از کمر بغل کرد و سرشو برد توی گردنم اولین بارم بود فکر میکردم تهیونگ
از من خشش نمیاد
که دیدم تمام بادیگاردا وخدمت کارا رفتن خیلی خجالت کشیدم 😖
که داشتم دستای تهیونگ رو دورم
حس میکردم داشت بالا تنم رو انا لیز میکرد که رسید به سی.نم زربانم
رفت بالا اون واقعا داشت به من دست میزد 😳
که با صدای آروم گفت
ا.ت باور کن بعد از اینکه بر گردی
توی شکمت یه بچه میزارم
ا.ت:قول بده که منو بر میگردونی
ته:قول میدم
ا.ت:بکشش(جیغ و عصبانی)
ا.ت:دارم بهت میگم بکشش(گریه)
(من تهیونگ رو ته میگم)
ته:ا.ت بیا بریم
ویو ته
من به ا.ت قول داده بودم که کوک
رو براش بکشم
یعنی ممکنه،
که تصمیم گرفتم بریم
ا.ت:تهیونگ (گریه)
ویو اوت
که یهو دیدم تهیونگ من رو
از کمرم گرفت و به
بادی گارد ها دستور داد که
همه جارو تخلیه کنن در حالی که داشتیم از هلی کوپتر سوار میشدیم
حس کردم دنیا روی سرم خراب شد
از گونه هم اشک میریخت
که یهو یاد اولین روز ملاقات افتادم
(بچه ها اولین روز ملاقات پارت اول هستش همون روزی که ا.ت به منطقه ممنوعه خلاف کارا رفت)
ا.ت :چرا باید بهم دستور بده من نمیخوام به زور ازدواج کنم 🥺
که یهو حس کردم دو نفر من رو از دست هام گرفتن
ا.ت:شما کی هستید منو ول کنید،ولم کنید
ته:همونه
بادی گارد ها:بله
ته:خدتم دیدی چه قدرتی داشتی
ا.ت:.........
ته:همه چیو شنیدم، میخوان به زور ازدواج کنی،
ا.ت:به معنا رضایت سر تکون داد
ته:من میتونم جلوی این ازدواج رو بگیرم
فقط ازت یه چیزی میخوام
ا.ت:اون چیه (مصمم)
ته:این رو بدون که این معامله زندگی جدیدی برات میسازه
ا.ت:گفتم بگو چیه(داد)
ته:من یه مافیام و دست به هر کاری میزنم ازت میخوام به عنوان
شریک من باشی،وبعد از من تو باند مافیام رو به دست بگیری
ا.ت:بهم قول بده که برادرم رو بکشی
ته:این که چیزی نیست خوب یعنی قبول کردی ؟
ا.ت:....اره
ته:میدونی باید تمرین و کارای کنی که بتونیم ترو عضو کنیم
ا.ت:اوهم
چندین ماه ها گزشت داشت رابطه من و تهیونگ بهتر میشد
که رسیدیم به روز موعود من داشتم از در میرفتم بیرون که انعکاس خدم رو دیدم و به خودم خیره شدم
که چند دقیقه بعد دست به کار شدم
موهام تا کمرم بود از این دنیا متنفرم
که موهام رو تا شونه هام زدم
داشتم از عمارت میومدم بیرون که دیدم تمام بادیگاردا وخدمت کارا بهم تعظیم کردن که یهو تهیونگ من رو از کمر بغل کرد و سرشو برد توی گردنم اولین بارم بود فکر میکردم تهیونگ
از من خشش نمیاد
که دیدم تمام بادیگاردا وخدمت کارا رفتن خیلی خجالت کشیدم 😖
که داشتم دستای تهیونگ رو دورم
حس میکردم داشت بالا تنم رو انا لیز میکرد که رسید به سی.نم زربانم
رفت بالا اون واقعا داشت به من دست میزد 😳
که با صدای آروم گفت
ا.ت باور کن بعد از اینکه بر گردی
توی شکمت یه بچه میزارم
ا.ت:قول بده که منو بر میگردونی
ته:قول میدم
۴.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.