PT.5
+سوجونگگگگ
سوجونگ با شنیدن صدای بلند جیمین تو خودش
جمع شد و بالش رو محکم بغل کرد
جیمین با شدت در رو باز کرد و خواست به سمت سوجونگ بره که
سوجونگ زود بلند شد و دویید به سمت دستشویی
وقتی واردش شد زود به سمت سینک رفت و
شروع کرد به عوق زدن
جیمین زود وارد شد و دستش رو پشت کمر سوجونگ گذاشت
+حالت خوبه؟چیشد؟
سوجونگ دهنش رو شست و با رنگی پریده به سمت جیمین برگشت
+چیشده؟حالت خوبه؟یه کلمه چیزی بگو
سوجونگ با زور لب باز کرد و گفت؛
_فک کنم عوارض حاملگیم شروع شده
+باشه بیا بشین
سوجونگ واقعا تو شوک بود که چرا جیمین اینقدر باهاش مهربان شده
باهام روی کاناپه نشستن که
جیمین دستش رو روی رون سوجونگ گذاشت و شروع کرد به صحبت کردن
+سوجونگ از این به بعد پیش خودم میخوابی
_ها؟چرا
+چون من اونجور میگم الان هم وسایلت رو بردار بیا به اتاق من
و بعد جیمین بلند شد و به سمت در رفت و بیرون رفت
سوجونگ با تردید بلند شد و به سمت وسایلش رفت که لباس هاش رو جمع کنه وسایل مورد نیاز رو برداشت و به سمت اتاق جیمین حرکت کرد
وقتی به در اتاقش رسید با استرس در رو زد و که با شنیدن اجازه ی جیمین وارد اتاق شد و در رو پشتسرش بست
+بیا اینجا
سوجونگ وسایل رو روی زمین گذاشت و به سمت جیمین رفت
+بیا بشین رو تخت
سوجونگ همون کار رو کرد که جیمین گفت رفت و روی تخت نشست
جیمین یه برگه رو جلوش گذاشت و خودکاری به دستش داد
+امضا کن
سوجونگ شروع کرد به خوندن و بعد از اتمامش به تعجب به سمت جیمین برگشت
_ا..این ب..ب.برگه ی ازدوا..ازدواجه؟
۱۷لایک
سوجونگ با شنیدن صدای بلند جیمین تو خودش
جمع شد و بالش رو محکم بغل کرد
جیمین با شدت در رو باز کرد و خواست به سمت سوجونگ بره که
سوجونگ زود بلند شد و دویید به سمت دستشویی
وقتی واردش شد زود به سمت سینک رفت و
شروع کرد به عوق زدن
جیمین زود وارد شد و دستش رو پشت کمر سوجونگ گذاشت
+حالت خوبه؟چیشد؟
سوجونگ دهنش رو شست و با رنگی پریده به سمت جیمین برگشت
+چیشده؟حالت خوبه؟یه کلمه چیزی بگو
سوجونگ با زور لب باز کرد و گفت؛
_فک کنم عوارض حاملگیم شروع شده
+باشه بیا بشین
سوجونگ واقعا تو شوک بود که چرا جیمین اینقدر باهاش مهربان شده
باهام روی کاناپه نشستن که
جیمین دستش رو روی رون سوجونگ گذاشت و شروع کرد به صحبت کردن
+سوجونگ از این به بعد پیش خودم میخوابی
_ها؟چرا
+چون من اونجور میگم الان هم وسایلت رو بردار بیا به اتاق من
و بعد جیمین بلند شد و به سمت در رفت و بیرون رفت
سوجونگ با تردید بلند شد و به سمت وسایلش رفت که لباس هاش رو جمع کنه وسایل مورد نیاز رو برداشت و به سمت اتاق جیمین حرکت کرد
وقتی به در اتاقش رسید با استرس در رو زد و که با شنیدن اجازه ی جیمین وارد اتاق شد و در رو پشتسرش بست
+بیا اینجا
سوجونگ وسایل رو روی زمین گذاشت و به سمت جیمین رفت
+بیا بشین رو تخت
سوجونگ همون کار رو کرد که جیمین گفت رفت و روی تخت نشست
جیمین یه برگه رو جلوش گذاشت و خودکاری به دستش داد
+امضا کن
سوجونگ شروع کرد به خوندن و بعد از اتمامش به تعجب به سمت جیمین برگشت
_ا..این ب..ب.برگه ی ازدوا..ازدواجه؟
۱۷لایک
۱۸.۱k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.