مگه قول ندادی p1
ویو ا.ت
هایییی من پارک ا.ت هستم و ۱۶ سالمه یه داداش بزرگتر از خودم دارم اسمش جیمینه و ۱۹ سالشه اون هوای منو داره من خیلی بهش وابسته ام و اوففف فامیل های فضول رو که نگم همش به مامانم میگن نذار ا.ت پیش جیمین باشه و اینا کلی مامان من خودش از اینکه من و جیمین باهم خوبیم راضیه من و جیمین به یه دانشگاه میریم جیمین حتی اونجا هم هوای منو داره من خیلی شدید وابسته ی جیمین هستم
(هرکی داداشی مث داداش شما داشت وابسته میشد فرزندم🤌😑)
خلاصه که اره امروز رفتیم خونه مامانجون دختر خالم سونا اونجا بود اونم همشن منه و داداش داره که از خودش بزرگتره ولی برعکس من با داداشش دعوا داره 😂خب من از دیروز بعد مدرسه جیمین رو ندیدم چون رفت سرکارش من نمیدونم شغلش چیه هیچوقت هم بهم نمیگه دیشب خوابم میومد خوابیدم منتظر نموندم بیاد صبحم پا شدم رفته بود سرکارش منم فقط حاظر شدم و صبحونه خوردم و با مامان اومدیم اینجا مثل افسرده ها نشسته بودم
سونا:هوییی ا.ت چته دوباره جیمین رو ندیدی افسرده شدی احمق
ا.ت:سونا ببند اون گاراژ بی صاحاب رو دلم برا داداشم تنگ شده
سونا:مگه جیمین نگفته حتی ۱ دونه حرف بد نزنی چون خوشش نمیاد
ا.ت:بهش نمیگی که مسگی؟
سونا:نه مگه دهن لقم حالا میاد دیگه
یهو در باز شد جیمین بود بدون فکر دوییدم بغل کردم اونم منو بلند کرد و تو بغلش گرقت و کلی گونم رو بوس کرد
ا.ت:دلم برات تنگ شده بود داداشی
جیمین:لوس کوچولو الان که اومدم
م.ا: جیمین ا.ت رو بذار زمین مگه بچس اونجوری بغلش کردی هعی
جیمین ا.ت رو گذاشت زمین
ا.ت:مامان به من حسودی میکنه (اروم)
م.ا:شنیدم
ا.ت:گقتم بشنوی (خنده)
مامان ا.ت یه بوس رو گونه ا.ت گذاشت ا.ت رفت پیش سونا و آماده شدن و داشتن میرفتن بیرون که ۲ تا داداشای فضول سوال پیچشون کردن
جیمین:کجا ؟
ا.ت:اممم...چیز...داریم میریم...
سونا:داریم نفریم پیش رفیقامون هع
جک:ما هم خر اره؟
سونا:به شما چه؟
جیمین:ا.ت تو که نمیخوای من نگران و عصبی بشم بگو کجا میری؟(جدی)
ا.ت:چیز...داریم میریم چیز...
جیمین:اجی بگو ببینم
ا.ت:داریم میریم پیش پس......
سونا زد به ا.ت
سونا:جیمین فضولی مگه
جیمین:یعنی ا.ت زبون باز کنه تو نمیذاری حرف بزنه ناسلامتی داداشتونیما
سونا:اه خب میریم بیرون و میایم دیگه
جیمین :ا.تبه من اعتماد نداری
ا.ت:سونا بگم؟
سونا:هوففف بگو تو که نمیتونی اون دهنو در برابر جیمین ببندی بنال
ا.ت:داریم میریم پیش پسرا ودخترا
خونه بورام تولده
جیمین:خب چرا از اول نمیگید قلبم اومد تو دهنم
ا.ت:بایییی
دوتایی رفتن
هایییی من پارک ا.ت هستم و ۱۶ سالمه یه داداش بزرگتر از خودم دارم اسمش جیمینه و ۱۹ سالشه اون هوای منو داره من خیلی بهش وابسته ام و اوففف فامیل های فضول رو که نگم همش به مامانم میگن نذار ا.ت پیش جیمین باشه و اینا کلی مامان من خودش از اینکه من و جیمین باهم خوبیم راضیه من و جیمین به یه دانشگاه میریم جیمین حتی اونجا هم هوای منو داره من خیلی شدید وابسته ی جیمین هستم
(هرکی داداشی مث داداش شما داشت وابسته میشد فرزندم🤌😑)
خلاصه که اره امروز رفتیم خونه مامانجون دختر خالم سونا اونجا بود اونم همشن منه و داداش داره که از خودش بزرگتره ولی برعکس من با داداشش دعوا داره 😂خب من از دیروز بعد مدرسه جیمین رو ندیدم چون رفت سرکارش من نمیدونم شغلش چیه هیچوقت هم بهم نمیگه دیشب خوابم میومد خوابیدم منتظر نموندم بیاد صبحم پا شدم رفته بود سرکارش منم فقط حاظر شدم و صبحونه خوردم و با مامان اومدیم اینجا مثل افسرده ها نشسته بودم
سونا:هوییی ا.ت چته دوباره جیمین رو ندیدی افسرده شدی احمق
ا.ت:سونا ببند اون گاراژ بی صاحاب رو دلم برا داداشم تنگ شده
سونا:مگه جیمین نگفته حتی ۱ دونه حرف بد نزنی چون خوشش نمیاد
ا.ت:بهش نمیگی که مسگی؟
سونا:نه مگه دهن لقم حالا میاد دیگه
یهو در باز شد جیمین بود بدون فکر دوییدم بغل کردم اونم منو بلند کرد و تو بغلش گرقت و کلی گونم رو بوس کرد
ا.ت:دلم برات تنگ شده بود داداشی
جیمین:لوس کوچولو الان که اومدم
م.ا: جیمین ا.ت رو بذار زمین مگه بچس اونجوری بغلش کردی هعی
جیمین ا.ت رو گذاشت زمین
ا.ت:مامان به من حسودی میکنه (اروم)
م.ا:شنیدم
ا.ت:گقتم بشنوی (خنده)
مامان ا.ت یه بوس رو گونه ا.ت گذاشت ا.ت رفت پیش سونا و آماده شدن و داشتن میرفتن بیرون که ۲ تا داداشای فضول سوال پیچشون کردن
جیمین:کجا ؟
ا.ت:اممم...چیز...داریم میریم...
سونا:داریم نفریم پیش رفیقامون هع
جک:ما هم خر اره؟
سونا:به شما چه؟
جیمین:ا.ت تو که نمیخوای من نگران و عصبی بشم بگو کجا میری؟(جدی)
ا.ت:چیز...داریم میریم چیز...
جیمین:اجی بگو ببینم
ا.ت:داریم میریم پیش پس......
سونا زد به ا.ت
سونا:جیمین فضولی مگه
جیمین:یعنی ا.ت زبون باز کنه تو نمیذاری حرف بزنه ناسلامتی داداشتونیما
سونا:اه خب میریم بیرون و میایم دیگه
جیمین :ا.تبه من اعتماد نداری
ا.ت:سونا بگم؟
سونا:هوففف بگو تو که نمیتونی اون دهنو در برابر جیمین ببندی بنال
ا.ت:داریم میریم پیش پسرا ودخترا
خونه بورام تولده
جیمین:خب چرا از اول نمیگید قلبم اومد تو دهنم
ا.ت:بایییی
دوتایی رفتن
۱۴.۹k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.