دختر فراموش شده part 3
دختر فراموش شده
پارت 3
بلاخره با کمک یون هی رفتیم بیمارستان و یه سرم زدم
/ دختر تو حالت خیلی بده ! میخای خونه من بمونی ؟
- اما دانشگاه...
/ اون از هفته دیگه شروع میشه ... ایشالا تا اون موقع هم حال تو بهتر میشه :)
- مزاحم که نمیشم
/ نه اصلااا تازه منم از تنهایی در میام !
تو راه که داشتیم میرفتیم خیابون پر بود از عکسای جیمین و بقیه پسرا ... نفهمیدم چطور وقتی داشتم میومدم اینا رو ندیدم !
- یون هی
/ جانم ؟
-چرا اون مارو یادش رفته ؟
/ یا هانااا اصلا دیگه بهش فکرم نکن
- نمیتونم ... واقعا دارم میگممم هنوز یه امیدی توی وجودم هس!
/ هانا اون امید دیگه وجود خارجی نداره
-.....
/ اصلا بیا یه کاری کنیم تا امید شما هم راضی بشع !
- چیکار ؟
/ بیا دو سه ماه به عنوان فن بی تی اس برو کنسرت ... فن ساین دیدن جیمین ؛ مطئنم خودت بعد از دیدن وضعیتش نا امید میشی امید درونتم به گه خوردن میفته !
- یااا تو....
داد زد
/ عارهههه من اینکارو کردممم تا تونستم دوستی ک مثل برادرم بودو فراموش کنم منم اینکارو کردممم
- من... وا..قعا متاسفم
/ عیبی نداره من ناراحت نیستم ... این یه حقیقته
- از کی این اتفاق براش افتاد ؟
/ نمیدونم ... شاید از وقتی برای ایدل شدن به اون کمپانی لعنتی رفت ... یه روز تو کمپانی هر چی صداش زدم دیگه منو نشناخت... هانا من درکت میکنم !
- مطمئنی بعد از اینکه دو سه ماه به عنوان فن دیدمش حالم خوب میشه؟!
/ ممکنه یکم بیشتر طول بکشه ... ولی من مطمئنم خوب میشی !
و بعد اروم و زیر لب گفت
/ زمان بهت قول میده همه چیزو درست کنه !
- ز...مان ؟
/ اوهوم
- یون هی من میخام یه شغل پیدا کنم
/ شغل ؟ برا چی ؟
- میخام یکم خودمو سرگرم کنم
/ لازم نکردع ...تو دانشگاه به اندازه کافی سرگرم میشییی
- یوننن هیییی لطفااا ( یون هی مثل خواهر بزرگترشه و هانا همیشع دویت دارع از یون هی اجازع بگیره )
/ هاناااا
- یوون هییی
/ باشه ... چن جا برات اسم مینویسم ولی خودتم بگرد
- خب منو سر همین چهار راه پیاده کن
/ الااان ؟
- اره میخام برم کار پیدا کنم
/ با این حال ؟
- نگران نباش اگه چیزی شد بهت زنگ میزنم
یون هی با اکراه ماشینو کنار زد
/ مراقب خودت باش
- اوهوووم حتما
....
- واییی چه خیابونای بزرگی ؛ باید یه شغل بر اساس رشته ام انتخاب کنم مدیریت !
همینجوری که تو خیابون دنبال یه اداره یا جایی برای کار نیمه وقت میگشتم ... چشمم به یه ساختمون بلند افتاد ... کمپانی بیگ هیت ؟ ( خودتون فهمیدید ک چه ریدمانی شد دیگه ؟!)
- اومم این عالیع یه کمپانی همیشه بیشترین کارمندا رو نیاز داره
رفتم سمت در و به نگهبانا گفتم و اونا من سمت دفتر مدیرشون راهنمایی کردن ...
مدیر : سلام بفرمایید !
- اممم سلام من کیم هانا هستم برای کار اومدم
مدیر : رشتتون چیه و تو چه کاری مهارت دارید ؟
- من تازه توی کنکور مدیریت تک دانشگاه ملی سئول قبول شدم ... و کارمند هم میتونم باشم
مدیر: دانشگاه ملی سئول ؟!
- بله
مدیر : خب این یعنی ادم باهوشی هستی درسته ؟
- همه تلاشمو میکنم
یه برگه بهم داد
مدیر : این رزومه رو پر کن و تحویل بده ... عصر باهاتون تماس میگرم
- چشم
رزومه رو پر کردم و تحویل دادم و لز کمپانی خارج شدم و چند تا اداره دیگه هم رفتم ؛ تقریبا چهار ساعتی میشد تو خیابون میگشتم ... خسته شده بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
- بله بفرمایید
) من از کمپانی بیگ هیت تماس میگیرم کیم هانا ؟!
- عوووه بله خودم هستم !
) ما با بررسی رزومه تون شما رو قبول کردیم ... میتونید امروز یا فردا تشریف بیارید برای امضای قرداد به عنوان کارمند نیمه وقت توی بخش اخبار و رسانه ها
از خوشحالی تو خودم نمیگنجیدم
- الان میتونممم بیاام ؟
) عوه بله فقط تا نیم ساعت دیگه اینجا باشید
- چشم
پارت 3
بلاخره با کمک یون هی رفتیم بیمارستان و یه سرم زدم
/ دختر تو حالت خیلی بده ! میخای خونه من بمونی ؟
- اما دانشگاه...
/ اون از هفته دیگه شروع میشه ... ایشالا تا اون موقع هم حال تو بهتر میشه :)
- مزاحم که نمیشم
/ نه اصلااا تازه منم از تنهایی در میام !
تو راه که داشتیم میرفتیم خیابون پر بود از عکسای جیمین و بقیه پسرا ... نفهمیدم چطور وقتی داشتم میومدم اینا رو ندیدم !
- یون هی
/ جانم ؟
-چرا اون مارو یادش رفته ؟
/ یا هانااا اصلا دیگه بهش فکرم نکن
- نمیتونم ... واقعا دارم میگممم هنوز یه امیدی توی وجودم هس!
/ هانا اون امید دیگه وجود خارجی نداره
-.....
/ اصلا بیا یه کاری کنیم تا امید شما هم راضی بشع !
- چیکار ؟
/ بیا دو سه ماه به عنوان فن بی تی اس برو کنسرت ... فن ساین دیدن جیمین ؛ مطئنم خودت بعد از دیدن وضعیتش نا امید میشی امید درونتم به گه خوردن میفته !
- یااا تو....
داد زد
/ عارهههه من اینکارو کردممم تا تونستم دوستی ک مثل برادرم بودو فراموش کنم منم اینکارو کردممم
- من... وا..قعا متاسفم
/ عیبی نداره من ناراحت نیستم ... این یه حقیقته
- از کی این اتفاق براش افتاد ؟
/ نمیدونم ... شاید از وقتی برای ایدل شدن به اون کمپانی لعنتی رفت ... یه روز تو کمپانی هر چی صداش زدم دیگه منو نشناخت... هانا من درکت میکنم !
- مطمئنی بعد از اینکه دو سه ماه به عنوان فن دیدمش حالم خوب میشه؟!
/ ممکنه یکم بیشتر طول بکشه ... ولی من مطمئنم خوب میشی !
و بعد اروم و زیر لب گفت
/ زمان بهت قول میده همه چیزو درست کنه !
- ز...مان ؟
/ اوهوم
- یون هی من میخام یه شغل پیدا کنم
/ شغل ؟ برا چی ؟
- میخام یکم خودمو سرگرم کنم
/ لازم نکردع ...تو دانشگاه به اندازه کافی سرگرم میشییی
- یوننن هیییی لطفااا ( یون هی مثل خواهر بزرگترشه و هانا همیشع دویت دارع از یون هی اجازع بگیره )
/ هاناااا
- یوون هییی
/ باشه ... چن جا برات اسم مینویسم ولی خودتم بگرد
- خب منو سر همین چهار راه پیاده کن
/ الااان ؟
- اره میخام برم کار پیدا کنم
/ با این حال ؟
- نگران نباش اگه چیزی شد بهت زنگ میزنم
یون هی با اکراه ماشینو کنار زد
/ مراقب خودت باش
- اوهوووم حتما
....
- واییی چه خیابونای بزرگی ؛ باید یه شغل بر اساس رشته ام انتخاب کنم مدیریت !
همینجوری که تو خیابون دنبال یه اداره یا جایی برای کار نیمه وقت میگشتم ... چشمم به یه ساختمون بلند افتاد ... کمپانی بیگ هیت ؟ ( خودتون فهمیدید ک چه ریدمانی شد دیگه ؟!)
- اومم این عالیع یه کمپانی همیشه بیشترین کارمندا رو نیاز داره
رفتم سمت در و به نگهبانا گفتم و اونا من سمت دفتر مدیرشون راهنمایی کردن ...
مدیر : سلام بفرمایید !
- اممم سلام من کیم هانا هستم برای کار اومدم
مدیر : رشتتون چیه و تو چه کاری مهارت دارید ؟
- من تازه توی کنکور مدیریت تک دانشگاه ملی سئول قبول شدم ... و کارمند هم میتونم باشم
مدیر: دانشگاه ملی سئول ؟!
- بله
مدیر : خب این یعنی ادم باهوشی هستی درسته ؟
- همه تلاشمو میکنم
یه برگه بهم داد
مدیر : این رزومه رو پر کن و تحویل بده ... عصر باهاتون تماس میگرم
- چشم
رزومه رو پر کردم و تحویل دادم و لز کمپانی خارج شدم و چند تا اداره دیگه هم رفتم ؛ تقریبا چهار ساعتی میشد تو خیابون میگشتم ... خسته شده بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
- بله بفرمایید
) من از کمپانی بیگ هیت تماس میگیرم کیم هانا ؟!
- عوووه بله خودم هستم !
) ما با بررسی رزومه تون شما رو قبول کردیم ... میتونید امروز یا فردا تشریف بیارید برای امضای قرداد به عنوان کارمند نیمه وقت توی بخش اخبار و رسانه ها
از خوشحالی تو خودم نمیگنجیدم
- الان میتونممم بیاام ؟
) عوه بله فقط تا نیم ساعت دیگه اینجا باشید
- چشم
۴۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.