جئون فکر کنم فکرت درست بود
جئون فکر کنم فکرت درست بود
ات: اهههه نمیخوای شروع کنی
جئون:(نیشخندی زد): مثل اینکه زیادی منتظری
ات: زودددد باشش
جئون : هرکدوم که میزنم باید بشماری
ات: عیب چشم
جئون شروع کردن به کوبیدن شلاق روی بدن ات
و ات تا اخر شمرد ات بی حال افتاد روی زمین اما هنوز خنده میکرد اما اینبار خنده عصبی هم فراتر
جئون بی احساس از اتاق خارج شد و ات رو توی همون موقعیت نگه داشت و رفت ات بیهوش شد و چیزی که در موقع بیهوشی دید
ویو خواب ات
ات: مامان بابا کجایین (ترس)
ات توی حنگلی به بزرگی هر تکه از جهان بود جنگل پر از مهه بود و درختانی همانند انسان های بزرگ وغول پیکر
ات به دنبال خانواده اش بود
برادرش مرده بود نینا مرده بود
زمان حال ویو جئون از اتاق خارج شدم الان یک هفته تمام ات نیست وارد شکنجه گاه شدم
ات رو دیدم صورتش پر از عرق شده بود نفس نفس میزد کمک میخواست سعی کردم بیدارش کنم بیدار نمیشد
ات رو براید بغل کردمو سوار ماشین شدم
و تا بیمارستان تا سرعت تمام روندم
رسیدیم ات رو سریع به بخش دادن و بله خبر
ایست قلبی ات اومد
برای چی؟
ات بدن خیلی قوی ای نداشت
و خیلی سریع مریض میشد
و اینبار هم مثل قبل
تهیونگ با سرعت تمام وارد بیمارستان شد و سریع رفت پشت شیشه تا ات رو ببینه
جونگکوک:(خنده) ات رو پیدا کردی مارو فراموش
تهیونگ: کی همچین چیزی گفته ات به عنوان خواهری که بعد از 20 سال پیداش کردم هست
از تو هم ممنونم که برام اوردیش
جونگکوک ویو با چیزی که گفت توی دلم خالی شد من با ات چیکار کردم؟ ها؟ اون کاری نکرد فقط پیش برادرش بود
صدای بوق دستگاه اومد دکترا حمله ور شدن سمت اتاق ات یا icu به ات شک میدادن تا بیدار شه اما چی
اون نبود اون بیدار نمیشد تهیونگ با چشمای اشکی به دکتر ها خیره بود و.عملا هیچ حرکتی نمیکرد و شبیه مجسمه وایستاده بود
منم! که معلومه وایستاده بودم کاری انجام نمیدادم فقط فقط به ات خیره شده بودم و دستگاه و اره دستگاه به صدا در اومد
تهیونگ از سر جاش پاشد و اومد سمت من
ادامه دارد.......
ات: اهههه نمیخوای شروع کنی
جئون:(نیشخندی زد): مثل اینکه زیادی منتظری
ات: زودددد باشش
جئون : هرکدوم که میزنم باید بشماری
ات: عیب چشم
جئون شروع کردن به کوبیدن شلاق روی بدن ات
و ات تا اخر شمرد ات بی حال افتاد روی زمین اما هنوز خنده میکرد اما اینبار خنده عصبی هم فراتر
جئون بی احساس از اتاق خارج شد و ات رو توی همون موقعیت نگه داشت و رفت ات بیهوش شد و چیزی که در موقع بیهوشی دید
ویو خواب ات
ات: مامان بابا کجایین (ترس)
ات توی حنگلی به بزرگی هر تکه از جهان بود جنگل پر از مهه بود و درختانی همانند انسان های بزرگ وغول پیکر
ات به دنبال خانواده اش بود
برادرش مرده بود نینا مرده بود
زمان حال ویو جئون از اتاق خارج شدم الان یک هفته تمام ات نیست وارد شکنجه گاه شدم
ات رو دیدم صورتش پر از عرق شده بود نفس نفس میزد کمک میخواست سعی کردم بیدارش کنم بیدار نمیشد
ات رو براید بغل کردمو سوار ماشین شدم
و تا بیمارستان تا سرعت تمام روندم
رسیدیم ات رو سریع به بخش دادن و بله خبر
ایست قلبی ات اومد
برای چی؟
ات بدن خیلی قوی ای نداشت
و خیلی سریع مریض میشد
و اینبار هم مثل قبل
تهیونگ با سرعت تمام وارد بیمارستان شد و سریع رفت پشت شیشه تا ات رو ببینه
جونگکوک:(خنده) ات رو پیدا کردی مارو فراموش
تهیونگ: کی همچین چیزی گفته ات به عنوان خواهری که بعد از 20 سال پیداش کردم هست
از تو هم ممنونم که برام اوردیش
جونگکوک ویو با چیزی که گفت توی دلم خالی شد من با ات چیکار کردم؟ ها؟ اون کاری نکرد فقط پیش برادرش بود
صدای بوق دستگاه اومد دکترا حمله ور شدن سمت اتاق ات یا icu به ات شک میدادن تا بیدار شه اما چی
اون نبود اون بیدار نمیشد تهیونگ با چشمای اشکی به دکتر ها خیره بود و.عملا هیچ حرکتی نمیکرد و شبیه مجسمه وایستاده بود
منم! که معلومه وایستاده بودم کاری انجام نمیدادم فقط فقط به ات خیره شده بودم و دستگاه و اره دستگاه به صدا در اومد
تهیونگ از سر جاش پاشد و اومد سمت من
ادامه دارد.......
۵.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.