you next me
پارت2
*کیم تهیونگ اونجا چیکار می کنی؟ برو به کارت برس کلی پروژه عقب مونده داریم
تهیونگ از ترس تکونی خورد وبرگشت با دیدن دوستش نفسه عمیقی کشید و گفت
_هوففف پارک جیمین تو اخر منو به سکته میدی
جیمین لبخندی جسورانه ای زد و زمزمه کرد
*جئون میدونه شیفتش شدی؟
_این چه حرفیه که میزنی جیمین؟من اصلا شیفته اقای جئون نشدم لطفا الکی قضاوت نکن
*اووو جدا؟یعنی می خوای بگی بعد از 8 سال دوستی من هنوز تو رو نشناختم؟ هرچند که فهمیدن این قضیه نیازی به مدته دوستیمون نداره
جیمین خنده ی ارومی کرد وخودش رو به دیوار تکیه داد و ادامه داد
*از اونجایی که انقدر دور و بر جئون می چرخی و از پشته شیشه بهش جوری خیره میشی که انگار یکی از فرشته های خدا رو داری از نزدیک ملاقات می کنی میشه حدس زد که ی حس هایی بهش داری
تهیونگ به تاسف سر تکون داد و واردِ اتاقش شد قبل از اینکه پشته میزِ کارش بشینه با حرف جیمین برگشت
*وای داشت یادم میرفت جئون گفت بهت بگم بری تو اتاقش باهات کار داره فقط مواظب باش جلوش سوتی ندی
جیمین با خنده چشمکی زد
_اوکیه یکم دیگه میریم پیشش
با رفتنه جیمین آینشُ از کیفش دراورد و موهاش رو از تو آینه مرتب کرد و به سمت دفتر کارِ جئون قدم برداشت...
#بی_تی_اس
#کوکوی
#فیک
#فیکشن
*کیم تهیونگ اونجا چیکار می کنی؟ برو به کارت برس کلی پروژه عقب مونده داریم
تهیونگ از ترس تکونی خورد وبرگشت با دیدن دوستش نفسه عمیقی کشید و گفت
_هوففف پارک جیمین تو اخر منو به سکته میدی
جیمین لبخندی جسورانه ای زد و زمزمه کرد
*جئون میدونه شیفتش شدی؟
_این چه حرفیه که میزنی جیمین؟من اصلا شیفته اقای جئون نشدم لطفا الکی قضاوت نکن
*اووو جدا؟یعنی می خوای بگی بعد از 8 سال دوستی من هنوز تو رو نشناختم؟ هرچند که فهمیدن این قضیه نیازی به مدته دوستیمون نداره
جیمین خنده ی ارومی کرد وخودش رو به دیوار تکیه داد و ادامه داد
*از اونجایی که انقدر دور و بر جئون می چرخی و از پشته شیشه بهش جوری خیره میشی که انگار یکی از فرشته های خدا رو داری از نزدیک ملاقات می کنی میشه حدس زد که ی حس هایی بهش داری
تهیونگ به تاسف سر تکون داد و واردِ اتاقش شد قبل از اینکه پشته میزِ کارش بشینه با حرف جیمین برگشت
*وای داشت یادم میرفت جئون گفت بهت بگم بری تو اتاقش باهات کار داره فقط مواظب باش جلوش سوتی ندی
جیمین با خنده چشمکی زد
_اوکیه یکم دیگه میریم پیشش
با رفتنه جیمین آینشُ از کیفش دراورد و موهاش رو از تو آینه مرتب کرد و به سمت دفتر کارِ جئون قدم برداشت...
#بی_تی_اس
#کوکوی
#فیک
#فیکشن
۳.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۲