فیک کوک ( *رز سیاه *) پارت 27
از زبان ا/ت :
بعد اینکه خندشون تموم شد دست به سینه پشتمو کردم به شوگا که گفت : قهر نکن دیگه
گفتم : من قهرم چه بخوای چه نخوای.
جونگ کوک گفت : اخه بامزه شده بودی
گفتم : عه فقط اون موقع بامزه بودم چه جالب
شوگا گفت : نه تو همیشه بامزه و خوشگلی نکن دیگه.
بعد از دوتاشون هم زمان منو بغل کردن داشتم له می شدم گفتم : اییی له شدم.
ولم کردن و جونگ کوک گفت : خب آشتی؟
گفتم : آشتییییییی
بعد جونگ کوک رو بغل کردم.
از زبان جونگ کوک :
وقتی بغلم کرد قلبم اب شد. انگار ......... انگار.... اصلا نمیشه توصیف کرد. بغلش بهترین بغل بود.
به ساعت نگار کردم. 10 بود. اگه بیشتر بمونم با شوگا دعوام میشه.
گفتم : خب عشقم من باید برم ولی فردا میام پیشت.
اونم با ذوق گفت : اره اره بیاین باهم بریم بیرون 3 تایییی
از زبان ا/ت :
با ذوق گفتم : اره اره بیاین باهم بریم بیرون 3 تایییی
شوگا گفت : چرا که نه حتما
جونگ کوکم گفت : مگه میشه به تو نه گفت
جونگ کوک رو تا دم در همراهی کردم و بوسیدمش و شوگا هم باهاش خداحافظی کرد. بعد رفتم پیش شوگا و گفتم : اه خیلی خوابم میاد بریم لالا.
بعد با دوتا دستام شروع کردم هردو چشامو مالوندن. شوگا اومد براید استایل بغلم کرد و گذاشتم رو تخت و گفت : لباستو عوض نمیکنی؟
گفتم : نه نه.... این لباس تنم میمونه
گفت : سختت میشه ها؟
گفتم : عه نه دیگه عذیتم نکن
گفت : باشه پس بخواب.
(فردا)
از خواب بیدار شدم تو بغل شوگا بودم.... خیلی بهم وابسته بودا
اروم دستشو زدم کنار جوری که بیدار نشه. بعد روش پتو کشیدم و رفتم بیرون که جونگ کوک بهم زنگ زد.
جواب دادم و گفتم : جانم کوک؟
گفت : سلام عشقم چطوری؟
گفتم : خوبم
گفت : امروز ساعت 3 میام دنبالتون بریم بیرون.
گفتم : باشه باشه.
قطع کردم و رفتم صبونه اماده کردم و رفتم تو اتاق شوگا مثل پیشی کوچولو ها خوابیده بود وایییی
رفتم نشستم بغل تخت و دست کشیدم رو سرش و گفتم : داداشی. داداشی؟
گفت : جانم ا/ت
گفتم : پاشو صبونه امادس
گفت : 5 دقیقه دیگههه
گفتم : عه اذیت نکن
بعد کلی اسرار گفت : باشه ولی به شرط داره.
گفتم : ها بگو؟
نشست کنارم و گفت : لپمو ببوس
گفتم : آ آ به جونگ کوک حسودی کردی؟
گفت : نه خیرم.... حالا بدو
به بوس عمیق زدم به لپش که لبخندش باز شد و گفت :اخ چه حال داد.
گفتم : لوس نشو خرس گنده پاشوووو ساعت 3 کوک میاد دنبالمون
۰۰۰۰۰
بعد اینکه خندشون تموم شد دست به سینه پشتمو کردم به شوگا که گفت : قهر نکن دیگه
گفتم : من قهرم چه بخوای چه نخوای.
جونگ کوک گفت : اخه بامزه شده بودی
گفتم : عه فقط اون موقع بامزه بودم چه جالب
شوگا گفت : نه تو همیشه بامزه و خوشگلی نکن دیگه.
بعد از دوتاشون هم زمان منو بغل کردن داشتم له می شدم گفتم : اییی له شدم.
ولم کردن و جونگ کوک گفت : خب آشتی؟
گفتم : آشتییییییی
بعد جونگ کوک رو بغل کردم.
از زبان جونگ کوک :
وقتی بغلم کرد قلبم اب شد. انگار ......... انگار.... اصلا نمیشه توصیف کرد. بغلش بهترین بغل بود.
به ساعت نگار کردم. 10 بود. اگه بیشتر بمونم با شوگا دعوام میشه.
گفتم : خب عشقم من باید برم ولی فردا میام پیشت.
اونم با ذوق گفت : اره اره بیاین باهم بریم بیرون 3 تایییی
از زبان ا/ت :
با ذوق گفتم : اره اره بیاین باهم بریم بیرون 3 تایییی
شوگا گفت : چرا که نه حتما
جونگ کوکم گفت : مگه میشه به تو نه گفت
جونگ کوک رو تا دم در همراهی کردم و بوسیدمش و شوگا هم باهاش خداحافظی کرد. بعد رفتم پیش شوگا و گفتم : اه خیلی خوابم میاد بریم لالا.
بعد با دوتا دستام شروع کردم هردو چشامو مالوندن. شوگا اومد براید استایل بغلم کرد و گذاشتم رو تخت و گفت : لباستو عوض نمیکنی؟
گفتم : نه نه.... این لباس تنم میمونه
گفت : سختت میشه ها؟
گفتم : عه نه دیگه عذیتم نکن
گفت : باشه پس بخواب.
(فردا)
از خواب بیدار شدم تو بغل شوگا بودم.... خیلی بهم وابسته بودا
اروم دستشو زدم کنار جوری که بیدار نشه. بعد روش پتو کشیدم و رفتم بیرون که جونگ کوک بهم زنگ زد.
جواب دادم و گفتم : جانم کوک؟
گفت : سلام عشقم چطوری؟
گفتم : خوبم
گفت : امروز ساعت 3 میام دنبالتون بریم بیرون.
گفتم : باشه باشه.
قطع کردم و رفتم صبونه اماده کردم و رفتم تو اتاق شوگا مثل پیشی کوچولو ها خوابیده بود وایییی
رفتم نشستم بغل تخت و دست کشیدم رو سرش و گفتم : داداشی. داداشی؟
گفت : جانم ا/ت
گفتم : پاشو صبونه امادس
گفت : 5 دقیقه دیگههه
گفتم : عه اذیت نکن
بعد کلی اسرار گفت : باشه ولی به شرط داره.
گفتم : ها بگو؟
نشست کنارم و گفت : لپمو ببوس
گفتم : آ آ به جونگ کوک حسودی کردی؟
گفت : نه خیرم.... حالا بدو
به بوس عمیق زدم به لپش که لبخندش باز شد و گفت :اخ چه حال داد.
گفتم : لوس نشو خرس گنده پاشوووو ساعت 3 کوک میاد دنبالمون
۰۰۰۰۰
۵.۴k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.