تا برگردیم خونه ساعت حدودا یک بود یه چیز خوردیم هرکدوم رف
تا برگردیم خونه ساعت حدودا یک بود یه چیز خوردیم هرکدوم رفتیم سر کار خودمون
ات: رفتم حموم و یه دوش 20 مینی گرفتمو اومدم بیرون و کمک حاظر شدم کیفمو برداشتم رفتم پایین دیدم یونا جلو در منتظر منه
یونا : چه استایل خفنی
ات : مرسی توهم مثل همیشه کیوتی
یونا : اهوم میدونم مرسی😂
ات : خودشیفته 😂😐
یونا : حالا بس کن پسرا پایین منتظرن
ات: اکی
رفتیم پایین جلو در دوتا ماشین خفن وایستاده بودن رفت سوار یکیشون شد به منم اشاره کرد برم سوار اون یکی بشم رفتم در ماشینو باز کردم و نشتم برگشتم سلام کنم پرام ریخته بود عجب پسریهههه واییییی داشتم با خودم اینارو میگفتم که یهو با صدایی به خودم اومدم
کوک : سلام اسم من کوکه و ۲۰ سالمه و یکی از دوستای نزدیک یونام
ات : سلام خوشبختم منم اتم ۱9 سالمه
کوک : منم خب کم کم راه بیفتیم گه دیر نرسیم
دارم رانندگی میکردم با خودم حرف میزنم ( عجب دختریه زمین تا زیر زمین با یونا متفاوته استایلشو دوس دارم اصلا کلا تایپ ایده آل منه ) که یواش یواش به بار رسیدیم پیاده شدیم رفتی تو
ات ویو
داشتیممیرفتیم که کوک یهو جلو در یه بار وایستاد خیلی برام تعجب داش چون تا به حال اینجا نیومده بودم یونا هم با ووجود اینکه میدونس باز اینجا با بچه ها قرار گزاشت به رو خودم نیاوردمو پیاده شدم
لباس ات و کوک رو گزاشتم اسلاید دوم ات سوم کوک
بقیش پارت 3 :))
ات: رفتم حموم و یه دوش 20 مینی گرفتمو اومدم بیرون و کمک حاظر شدم کیفمو برداشتم رفتم پایین دیدم یونا جلو در منتظر منه
یونا : چه استایل خفنی
ات : مرسی توهم مثل همیشه کیوتی
یونا : اهوم میدونم مرسی😂
ات : خودشیفته 😂😐
یونا : حالا بس کن پسرا پایین منتظرن
ات: اکی
رفتیم پایین جلو در دوتا ماشین خفن وایستاده بودن رفت سوار یکیشون شد به منم اشاره کرد برم سوار اون یکی بشم رفتم در ماشینو باز کردم و نشتم برگشتم سلام کنم پرام ریخته بود عجب پسریهههه واییییی داشتم با خودم اینارو میگفتم که یهو با صدایی به خودم اومدم
کوک : سلام اسم من کوکه و ۲۰ سالمه و یکی از دوستای نزدیک یونام
ات : سلام خوشبختم منم اتم ۱9 سالمه
کوک : منم خب کم کم راه بیفتیم گه دیر نرسیم
دارم رانندگی میکردم با خودم حرف میزنم ( عجب دختریه زمین تا زیر زمین با یونا متفاوته استایلشو دوس دارم اصلا کلا تایپ ایده آل منه ) که یواش یواش به بار رسیدیم پیاده شدیم رفتی تو
ات ویو
داشتیممیرفتیم که کوک یهو جلو در یه بار وایستاد خیلی برام تعجب داش چون تا به حال اینجا نیومده بودم یونا هم با ووجود اینکه میدونس باز اینجا با بچه ها قرار گزاشت به رو خودم نیاوردمو پیاده شدم
لباس ات و کوک رو گزاشتم اسلاید دوم ات سوم کوک
بقیش پارت 3 :))
۶.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.