فیک:ساسنگ فن من پارت۸۸
با غضب نگاهم کرد و گفت:
-خفه نمیشی, نه؟
-باورم نمیشه. . . تو شبیه مردای منحرفی. . . فقط با حرف یه ماساژ باد
کردی؟
دستم رو گرفت و به سمت خروجی کشوند.
از بین دندون های کلید شده اش کلماتش رو به سمتم پرتاب کرد:
-بــرو بیــرون. . .
با انداخته شدنم داخل راهرو و بسته شدن در اتاق خندیدم و دستم رو به
نشونه ی پیروزی مشت کردم.
-یــــس. . .
نیشخندی زدم و حجم بسیار زیادی از اکسیژن رو به داخل ریه هام هدایت
کردم.
کی باورش میشد که همچین بالیی سر کیم تهیونگ بیاد! اون هم فقط با یک
جمله ی کوچیک!
تو محشری جئون جونگ کوک
با انگشت شستم الیکی به خودم نشون دادم و بعد به سمت اتاقم رفتم.
دلم میخواست به کل دنیا خبر بدم که اون پسر بخاطر من جق زده!
__
لباس هام رو پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم.
با دیدن جین که درحال صحبت با کارگردان این مستند سه ساعته بود,
جلوتر رفتم.
با دیدنم به سمتم اومد و لب زد:
-تا نیم ساعت دیگه شروع میکنیم. . . آماده ای؟ کوک کجاست؟
با یادآوری اتفاقی که افتاده بود, سرم دوباره درد گرفت.
باورم نمیشد که به خودارضاییم اعتراف کرده بودم. . . اون هم درحالیکه
دلیلش خود اون پسر بود.
-اونجاست. . . بیا بریم. . .
به آرومی پشت سرش به راه افتادم و با رسیدنمون به جونگ کوک, با
فاصله ی کمی ازش ایستادم
اولین بخش فیلم برداری مربوط میشه به وقتی که بیدار میشید. . .
کارگردان باهاتون صحبت میکنه اما بهتره جو رمانتیکتونو حفظ کنید. اوکی؟
کمی نگاهمون کرد و ادامه داد:
-منظورم اینه شبیه دوتا دوست کنار هم نخوابید. . . فهمیدید؟
هردومون سری تکون دادیم.
حتی دلم نمیخواست به چشم های اون پسربچه نگاه کنم.
مطمئن بودم تا آخرین روز عمرم بخاطر امروز صبح منو دست میندازه.
با صدای کارگردان, جین به اون سمت رفت و ما دو نفر رو تنها گذاشت.
-خجالت میکشی؟
نگاهی به نیشخندی که روی صورتش نقش بسته بود کردم و لب زدم:
-اما زبان بدنت داره میگه که از من خجالت میکشی
_چرت و پرت نگو. . .
اخمی کردم و اینبار به چشم هاش خیره شد
_زیپ دهنتو میکشی یا برات بکشمش؟
خندید و لب زد:
_اشکالی نداره. . . درک میکنم. . . من خیلی سکسیم؛ معلومه که نمیتونی خودتو کنترل کنی
با رفتنش به سمت گریمور, پلکی زدم و سعی کردم جلوی دهنم رو برای
فحاشی نکردن نگه دارم.
اون پسر از خود جهنم به سمت من فرستاده شده بود.
-اینارو باید بپوشید. . .
با دیدن دو دست لباس خوابی که تو دست های جین بود, اخمم رو پررنگ
تر کردم.
-اینا دیگه چین؟
-نمیشه که تو مستند لخت بشید. . . مردم هنوز رو روابط همجنس گرایانه
حساسن. . . اینارو بعنوان ست کاپلی بپوشید. . .
خودش رو کمی بهم نزدیک کرد و لب زد:
-خفه نمیشی, نه؟
-باورم نمیشه. . . تو شبیه مردای منحرفی. . . فقط با حرف یه ماساژ باد
کردی؟
دستم رو گرفت و به سمت خروجی کشوند.
از بین دندون های کلید شده اش کلماتش رو به سمتم پرتاب کرد:
-بــرو بیــرون. . .
با انداخته شدنم داخل راهرو و بسته شدن در اتاق خندیدم و دستم رو به
نشونه ی پیروزی مشت کردم.
-یــــس. . .
نیشخندی زدم و حجم بسیار زیادی از اکسیژن رو به داخل ریه هام هدایت
کردم.
کی باورش میشد که همچین بالیی سر کیم تهیونگ بیاد! اون هم فقط با یک
جمله ی کوچیک!
تو محشری جئون جونگ کوک
با انگشت شستم الیکی به خودم نشون دادم و بعد به سمت اتاقم رفتم.
دلم میخواست به کل دنیا خبر بدم که اون پسر بخاطر من جق زده!
__
لباس هام رو پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم.
با دیدن جین که درحال صحبت با کارگردان این مستند سه ساعته بود,
جلوتر رفتم.
با دیدنم به سمتم اومد و لب زد:
-تا نیم ساعت دیگه شروع میکنیم. . . آماده ای؟ کوک کجاست؟
با یادآوری اتفاقی که افتاده بود, سرم دوباره درد گرفت.
باورم نمیشد که به خودارضاییم اعتراف کرده بودم. . . اون هم درحالیکه
دلیلش خود اون پسر بود.
-اونجاست. . . بیا بریم. . .
به آرومی پشت سرش به راه افتادم و با رسیدنمون به جونگ کوک, با
فاصله ی کمی ازش ایستادم
اولین بخش فیلم برداری مربوط میشه به وقتی که بیدار میشید. . .
کارگردان باهاتون صحبت میکنه اما بهتره جو رمانتیکتونو حفظ کنید. اوکی؟
کمی نگاهمون کرد و ادامه داد:
-منظورم اینه شبیه دوتا دوست کنار هم نخوابید. . . فهمیدید؟
هردومون سری تکون دادیم.
حتی دلم نمیخواست به چشم های اون پسربچه نگاه کنم.
مطمئن بودم تا آخرین روز عمرم بخاطر امروز صبح منو دست میندازه.
با صدای کارگردان, جین به اون سمت رفت و ما دو نفر رو تنها گذاشت.
-خجالت میکشی؟
نگاهی به نیشخندی که روی صورتش نقش بسته بود کردم و لب زدم:
-اما زبان بدنت داره میگه که از من خجالت میکشی
_چرت و پرت نگو. . .
اخمی کردم و اینبار به چشم هاش خیره شد
_زیپ دهنتو میکشی یا برات بکشمش؟
خندید و لب زد:
_اشکالی نداره. . . درک میکنم. . . من خیلی سکسیم؛ معلومه که نمیتونی خودتو کنترل کنی
با رفتنش به سمت گریمور, پلکی زدم و سعی کردم جلوی دهنم رو برای
فحاشی نکردن نگه دارم.
اون پسر از خود جهنم به سمت من فرستاده شده بود.
-اینارو باید بپوشید. . .
با دیدن دو دست لباس خوابی که تو دست های جین بود, اخمم رو پررنگ
تر کردم.
-اینا دیگه چین؟
-نمیشه که تو مستند لخت بشید. . . مردم هنوز رو روابط همجنس گرایانه
حساسن. . . اینارو بعنوان ست کاپلی بپوشید. . .
خودش رو کمی بهم نزدیک کرد و لب زد:
۳.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.