pr8
pr8
کوک به همه زنگ زد و به شوگا اصرار کرد که برن
خونش و شوگا گفت باشه بیاین خونه ی من
شوگا تا جیمینو دید گفت فهمیدی اون کار کاره کی بوده؟
جیمین گفت چی؟ کدوم کار؟
شوگا گفت همونایی که به انبار اسلحه ها حمله کردن
جیمین گفت اها! نه
شوگا گفت پس تا دو روز دیگه باید پیداشون کنی و اینکه شما ها هر کاری خواستین نکنین
شوگا رفت خوابید و ا.ت گفت من میرم کمپانی چون کارم دارن خدافظ
داشت میرفت زنگ خونه خورد ا.ت رفت درو باز کرد و دید نامجونه و گفت سلاااام چطوری؟
نامجون گفت خستههههه تو کجا میری
ا.ت گفت سرکار
نامجون با ا.ت خدافظی کرد و رفت پیش بقیه اعضا تا دیدنش افتادن روش کوک گفت نامجون نبودی چه اتفاقاتی افتاد که نگو دیگه نرو باشه؟
نامجون که اعصاب نداشت گفت من میرم بخوابم شما ها هم سروصدا نکنین وگرنه من میدونم با شما
بقیه هم گفتن باشه
کوک گفت بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
همه موافقت کردن
یه شیشه ابجو رو گذاشتن وسط و جی هوپ چرخوندتش
به تهیونگ و جیمین افتاد
جیمین گفت حقیقت
تهیونگ گفت اگه مجبور باشه یکیو تو این جمع بکشی کیو می کوشی ؟
جیمین بدون معطلی گفت تو رو میکشم
تهیونگ گفت چراااا؟
جیمین گفت باید از اول می گفتی و شیشه رو چرخوند
جین و کوک افتاد و جین گفت حقیقت
کوک گفت تا حالا چند بار احساس کردی واقعا مادر ما شیش تایی؟
جین گفت از همون لحظه که شناختمتون تا همیشه
و شیشه رو چرخوند افتاد روی جیمینو تهیونگ تهیونگ گفت جرعت
جیمین گفت امممممم اها با کوک کیس بده
تهیونگ گفت چیییی نههه نمیخواممم
جیمین گفت مجبوری
کوک اومد جلو گفت بیا بیا انجامش بدیم
تهیونگ خیلی مشکوک به کوک نگاه کرد
تهیونگ ویو
واقا گیج شدم کوک خیلی جلو اومده بود منم نمیخواستم کم بیارم پس رفتم جلو
کوک ویو
رفتم جلو بعد چند ثانیه یهو لبشو فشار داد رو لبم و رفت عقب بعد همه شروع کردن به خندیدن و دست زدن
کوک به همه زنگ زد و به شوگا اصرار کرد که برن
خونش و شوگا گفت باشه بیاین خونه ی من
شوگا تا جیمینو دید گفت فهمیدی اون کار کاره کی بوده؟
جیمین گفت چی؟ کدوم کار؟
شوگا گفت همونایی که به انبار اسلحه ها حمله کردن
جیمین گفت اها! نه
شوگا گفت پس تا دو روز دیگه باید پیداشون کنی و اینکه شما ها هر کاری خواستین نکنین
شوگا رفت خوابید و ا.ت گفت من میرم کمپانی چون کارم دارن خدافظ
داشت میرفت زنگ خونه خورد ا.ت رفت درو باز کرد و دید نامجونه و گفت سلاااام چطوری؟
نامجون گفت خستههههه تو کجا میری
ا.ت گفت سرکار
نامجون با ا.ت خدافظی کرد و رفت پیش بقیه اعضا تا دیدنش افتادن روش کوک گفت نامجون نبودی چه اتفاقاتی افتاد که نگو دیگه نرو باشه؟
نامجون که اعصاب نداشت گفت من میرم بخوابم شما ها هم سروصدا نکنین وگرنه من میدونم با شما
بقیه هم گفتن باشه
کوک گفت بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
همه موافقت کردن
یه شیشه ابجو رو گذاشتن وسط و جی هوپ چرخوندتش
به تهیونگ و جیمین افتاد
جیمین گفت حقیقت
تهیونگ گفت اگه مجبور باشه یکیو تو این جمع بکشی کیو می کوشی ؟
جیمین بدون معطلی گفت تو رو میکشم
تهیونگ گفت چراااا؟
جیمین گفت باید از اول می گفتی و شیشه رو چرخوند
جین و کوک افتاد و جین گفت حقیقت
کوک گفت تا حالا چند بار احساس کردی واقعا مادر ما شیش تایی؟
جین گفت از همون لحظه که شناختمتون تا همیشه
و شیشه رو چرخوند افتاد روی جیمینو تهیونگ تهیونگ گفت جرعت
جیمین گفت امممممم اها با کوک کیس بده
تهیونگ گفت چیییی نههه نمیخواممم
جیمین گفت مجبوری
کوک اومد جلو گفت بیا بیا انجامش بدیم
تهیونگ خیلی مشکوک به کوک نگاه کرد
تهیونگ ویو
واقا گیج شدم کوک خیلی جلو اومده بود منم نمیخواستم کم بیارم پس رفتم جلو
کوک ویو
رفتم جلو بعد چند ثانیه یهو لبشو فشار داد رو لبم و رفت عقب بعد همه شروع کردن به خندیدن و دست زدن
۴.۶k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.