part ❹❼🦭👩🦯
همه رو بیرون کرد بعد زیر میز رو نگاه کرد... از نظر یونگی یه گربه کوچولوی چموش اون زیر قایم شده بود... روی زانو هاش مقابل چشمای گرخیده بورام نشست و دستش رو دراز کرد تا اونو از زیر میز بیرون بکشه... همزمان دستش رو روی لبه میز گذاشت تا فرشته کوچولوش آسیبی نبینه
بورام « فکر میکردم نجات پیدا کردم اما اشتباه بود! تو یه چشم به هم زدن یونگی مقابل چشمام بود و علامت داد بیام بیرون.... در حالی که عین سگ ترسیده بودم دستش رو گرفتم و به خاطر این مراقبت های یواشکیش قند تو دلم آب شد... چطور پیدام کردی؟
یونگی « یه شکارچی خیلی راحت شکارش رو پیدا میکنه لیدی... خب از اونجایی که بلیط اولت رو سوزوندی بزور میبرمت
_دستش رو زیر زانوی دخترک گذاشت و اونو بلند کرد.... اخیرا عطر تن بورام مایه آرامشش شده بود.. بورام برعکس تمام دخترا کنار یونگی خود واقعیش بود.... با پا در اتاق رو باز کرد و وقتی دخترک رو آروم خیلی تخت گذاشت خودش روش خیمه زد...
یونگی « خب...
بورام « یونگی الان وقت نشان گذاری نیستاااا... امشب نه... میتونی وقتی برگشتیم جبران کنی
یونگی « میخوام همه بدونن این گربه کوچولو صاحب داره
بورام « این گربه کوچولو تعهد میده جز خودت طرف هیچ مرد دیگه ای آفتابی نشه
یونگی « ممکنه شب نظرت عوض بشه
بورام « میگن آدما وقتی زیاد سختی میکشن زمانی که اوضاع خوب و روال میشه همش میترسن اتفاقی بیفته! دقیقا توی هموم حالت بودم... یهو بغض کردم و نگاهم رو از یونگی گرفتم تا متوجه نشه... اما اون منو بلد بود
یونگی « وایسا ببینم... بغض کردی؟ منو نگاه کن بورام...
_یونگی نگران دخترک رو روی تخت نشوند و با دستش چونه دخترک رو بالا برد تا تسلط بیشتری داشته باشه....
یونگی « بورام چشمات رو باز کن ببینم
بورام « لحنش اونقدر دستوری بود که جرعت مخالفت نداشتم... چشمای اشکیم رو باز کردم و به یونگی خیره شدم
یونگی « گریه میکنی؟؟؟ اخه برای چی ؟ حالت خوبه؟ قلبت درد میکنه؟
بورام « فقط یه آغوش میخواستم! آغوشی که کمی آرومم کنه... چه کسی بهتر از یونگی؟ بی حرف خودم رو مهمون آغوشش کردم... اولش تعجب کرد اما موهام رو آروم نوازش میکرد و گه گاهی روی سرم بوسه، میزد با صدای در از آغوشش بیرون اومدم و سوالی به در خیره شدم
یونگی « بیا تو
وئول « اهم... ببخشید جناب مین باید همسرتون رو ببرم... آماده شدنش زمان میبره...
یونگی « بیا ببرش اما وئول اگه آرایشش خیلی غلیظ بود با جیهوپ تسویه حساب میکنم هااا
وئول « عجب آدمی هستی هاا... خیلی خب عجوزه تحویلت میدم... تو هم عین بز منو نگاه نکن بیا پایین بریم
بورام « اه... بریم بریم
یونگی « بورام
بورام « هوم؟
یونگی « *بوسیدن گونه اش... گریه نکن
وئول « ایش ایش چندششش... خجالت بکشین کفتر های عاشق
یونگی « خیلی حرف میزنی ها وئول
بورام « فکر میکردم نجات پیدا کردم اما اشتباه بود! تو یه چشم به هم زدن یونگی مقابل چشمام بود و علامت داد بیام بیرون.... در حالی که عین سگ ترسیده بودم دستش رو گرفتم و به خاطر این مراقبت های یواشکیش قند تو دلم آب شد... چطور پیدام کردی؟
یونگی « یه شکارچی خیلی راحت شکارش رو پیدا میکنه لیدی... خب از اونجایی که بلیط اولت رو سوزوندی بزور میبرمت
_دستش رو زیر زانوی دخترک گذاشت و اونو بلند کرد.... اخیرا عطر تن بورام مایه آرامشش شده بود.. بورام برعکس تمام دخترا کنار یونگی خود واقعیش بود.... با پا در اتاق رو باز کرد و وقتی دخترک رو آروم خیلی تخت گذاشت خودش روش خیمه زد...
یونگی « خب...
بورام « یونگی الان وقت نشان گذاری نیستاااا... امشب نه... میتونی وقتی برگشتیم جبران کنی
یونگی « میخوام همه بدونن این گربه کوچولو صاحب داره
بورام « این گربه کوچولو تعهد میده جز خودت طرف هیچ مرد دیگه ای آفتابی نشه
یونگی « ممکنه شب نظرت عوض بشه
بورام « میگن آدما وقتی زیاد سختی میکشن زمانی که اوضاع خوب و روال میشه همش میترسن اتفاقی بیفته! دقیقا توی هموم حالت بودم... یهو بغض کردم و نگاهم رو از یونگی گرفتم تا متوجه نشه... اما اون منو بلد بود
یونگی « وایسا ببینم... بغض کردی؟ منو نگاه کن بورام...
_یونگی نگران دخترک رو روی تخت نشوند و با دستش چونه دخترک رو بالا برد تا تسلط بیشتری داشته باشه....
یونگی « بورام چشمات رو باز کن ببینم
بورام « لحنش اونقدر دستوری بود که جرعت مخالفت نداشتم... چشمای اشکیم رو باز کردم و به یونگی خیره شدم
یونگی « گریه میکنی؟؟؟ اخه برای چی ؟ حالت خوبه؟ قلبت درد میکنه؟
بورام « فقط یه آغوش میخواستم! آغوشی که کمی آرومم کنه... چه کسی بهتر از یونگی؟ بی حرف خودم رو مهمون آغوشش کردم... اولش تعجب کرد اما موهام رو آروم نوازش میکرد و گه گاهی روی سرم بوسه، میزد با صدای در از آغوشش بیرون اومدم و سوالی به در خیره شدم
یونگی « بیا تو
وئول « اهم... ببخشید جناب مین باید همسرتون رو ببرم... آماده شدنش زمان میبره...
یونگی « بیا ببرش اما وئول اگه آرایشش خیلی غلیظ بود با جیهوپ تسویه حساب میکنم هااا
وئول « عجب آدمی هستی هاا... خیلی خب عجوزه تحویلت میدم... تو هم عین بز منو نگاه نکن بیا پایین بریم
بورام « اه... بریم بریم
یونگی « بورام
بورام « هوم؟
یونگی « *بوسیدن گونه اش... گریه نکن
وئول « ایش ایش چندششش... خجالت بکشین کفتر های عاشق
یونگی « خیلی حرف میزنی ها وئول
۲۳۲.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.