🤎 سفری به گذشته 🤎
داشتم به همین فکر می کردم
که یهو تهیونگ لباشو رو لبام
گذاشت و محکم مک میزد
سعی میکردم از خودم جداش کنم
ولی چرا دارم خودم رو قول میزنم
منم دلم براش تنگ شده
از تقلا کردن دست برداشتم
و همراهیش کردم که در اتاق رو قفل کرد
و منو رو تخت انداخت و
( برای سلامتی پی دی نیم صلواتتتتتتتتتتتت 😂)
( پرش زمانی صبح)
چشمامو باز کردم که دیدم تهیونگ کنارم خوابیده
وقتی ویندوزم بالا اومد فهمیدم چه گوهی خوردم
که داد زدم
+ چه غلطی کردییییی تووووو
_ چی شده ( از خواب پرید )
+ بیشعور تو چیکار کردی
_ چیکار کردم ( لبخند شیطانی )
+ اون طوری نگاه نکننننن
همین که اینو گفتم یهو صدای مامان تهیونگ اومد
_ برو زیر تخت
+ شوخی میکنی دیگه
_ بدووو
+ توف تو روحت
رفتم زیر تخت که تهیونگ درو باز کرد
# پسرم چیکار میکنی
چرا ر قفله
_ هیچی
# چرا دیشب اون طوری کردی ها
_ مامان باز شروع نکن
# تو با دختر عموت باید ازدواج کنی
_ ولی من عاشق یکی دیگه هستم
و به زیر تخت نگاه کرد
که یهو تهیونگ لباشو رو لبام
گذاشت و محکم مک میزد
سعی میکردم از خودم جداش کنم
ولی چرا دارم خودم رو قول میزنم
منم دلم براش تنگ شده
از تقلا کردن دست برداشتم
و همراهیش کردم که در اتاق رو قفل کرد
و منو رو تخت انداخت و
( برای سلامتی پی دی نیم صلواتتتتتتتتتتتت 😂)
( پرش زمانی صبح)
چشمامو باز کردم که دیدم تهیونگ کنارم خوابیده
وقتی ویندوزم بالا اومد فهمیدم چه گوهی خوردم
که داد زدم
+ چه غلطی کردییییی تووووو
_ چی شده ( از خواب پرید )
+ بیشعور تو چیکار کردی
_ چیکار کردم ( لبخند شیطانی )
+ اون طوری نگاه نکننننن
همین که اینو گفتم یهو صدای مامان تهیونگ اومد
_ برو زیر تخت
+ شوخی میکنی دیگه
_ بدووو
+ توف تو روحت
رفتم زیر تخت که تهیونگ درو باز کرد
# پسرم چیکار میکنی
چرا ر قفله
_ هیچی
# چرا دیشب اون طوری کردی ها
_ مامان باز شروع نکن
# تو با دختر عموت باید ازدواج کنی
_ ولی من عاشق یکی دیگه هستم
و به زیر تخت نگاه کرد
۹.۸k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.