پارت 4
ات : من اخه نمیتونم
مینحی: خب چراا.
ات: نمیدونم حس عجیبی دارم
مینحی : تو گوههه میخوری حس عجیبی داری میدونی پول بلیط ها چقددد بوددددد
ات: بازم فک میکنم
بعد یه روز کامل رفتن خونه و گرفتن خوابیدن
فردا
ات ویو : پاشدم و رفتم بیرون تو رستوران ناهارم رو خوردم و داشتم به بلیط ها فک میکردم که دیدم آقای جئون هست با یک لباس های اسپورت جذاب که داره از کنار من رد میشه
ات : آقای جئون
یهو یه مرد هیکلی جلوی من ظاهر شد
ات : شما
مرد : چه خوشگلی
ات: برو کنار حوصله ی تو یکی رو ندارم
به مربی نگاه کردم دیدم انگار نشنیده صدامو و از کنار مرده رد شدم و میخواستم برم که از کمرم گرفت
ات : تو چه مرگته ( داد)
مرد : بیب همین الان بهت نیاز دارم
ات : 😳ولم کنن
مرده ات رو کول کرد و داشت میبرد
ات: آقاییییییییی جئوننننننننننننننننننننننننن کمکککککککک
کوک: صدای چی بود
سرمو برگردوندم و دیدم کسی نیست
برگشتم دنبال صدا ولی بازم کسی نبود
. ( مرده ات رو برد به یه کوچه خلوت کنار همون خیابون)
ات : ولممممم کنننن عوضیییی من دوست پسرر دارم
مرد : اشکال نداره دوست پسرت که نمیفهمه
ات : جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
مرده دهنشو گرفت
مرده : اگه جیغ بکشی بیهوشت میکنم و بعد به کارم میرسم
مرده کتشو درآورد و کراواتش رو شل کرد و دستش رو برد به سینه ی ات و میمالوند و ات گریه میکرد دستای پسره رو پس میزد
مرد : خودت خواستی
دستای دختره رو بست و برد بالای سرش و توی دهنش پارچه گذاشت تا صداش درنیاد
ات : گریههههههه
مرد : بهت قول میدم که خوش میگذره
مرده شلوارش رو درآورد و دیکش رو تو دستش گرفت و تکون داد داشت میرفت سراغ ات و توی زانو هاش نشست و و خم شد و داشت دکمه های شلوار ات رو باز میکرد و ات داشت تقلا میکرد و خودشو تکون میداد تا نتونه شلوارش رو در میاره و شلوارش رو در آورد و لبخند زد ات داشت بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی جیغ و داد میکرد
کوک : ات
ات : آقای جئون ( با صدایی که تو دهنش پارچه بود)
مرد: تو دیگه کی هستی مزاحم نشو برو تا من کارمو بکنم
کوک با عصبانیت رفت پیش مرده و یه مشت بزرگ تو دهنش خالی کرد و از یقش گرفت
کوک : عوضی تو داری به دختر مردم تجاوز میکنی ها( داد)
کوک مرده رو اون قد زد که همه جاش کبود شد و آخر مرده فرار کرد و کوک رفت سراغ ات و پارچه رو از دهنش برداشت چشماشو بست و شلوار ات رو کشید بالا و دستاش رو باز کرد ات دکمه های شلوارش رو بست و رفت کوک رو بغل کرد و داشت با صدای بلند گریه میکرد
ات: گریه( بلند)
کوک: نترس دیگه چیزی نیست
کوک ات رو براید استایل بغل کرد و برد به یه مغازه بستنی و آبمیوه فروشی و گذاشتش زمین و اشکاش رو پاک کرد و 2 تا بستنی گرفت
کوک : بیا اینو بخور بهتر میشی
بعد باهم خوردن
ات: من واقعا نمیدونم چی بگم
ات: ممنونم
کوک: دیگه بهش فک نکن تموم شد رفت
ات: اسم کوچیکت چیه مربی
کوک: جونگ کوک
ات : لبخند زد اسم قشنگی داری مثل خودت
کوک: ها
ات: هیچی بستنیت رو بخور
کوک: ( لبخند)
مینحی: خب چراا.
ات: نمیدونم حس عجیبی دارم
مینحی : تو گوههه میخوری حس عجیبی داری میدونی پول بلیط ها چقددد بوددددد
ات: بازم فک میکنم
بعد یه روز کامل رفتن خونه و گرفتن خوابیدن
فردا
ات ویو : پاشدم و رفتم بیرون تو رستوران ناهارم رو خوردم و داشتم به بلیط ها فک میکردم که دیدم آقای جئون هست با یک لباس های اسپورت جذاب که داره از کنار من رد میشه
ات : آقای جئون
یهو یه مرد هیکلی جلوی من ظاهر شد
ات : شما
مرد : چه خوشگلی
ات: برو کنار حوصله ی تو یکی رو ندارم
به مربی نگاه کردم دیدم انگار نشنیده صدامو و از کنار مرده رد شدم و میخواستم برم که از کمرم گرفت
ات : تو چه مرگته ( داد)
مرد : بیب همین الان بهت نیاز دارم
ات : 😳ولم کنن
مرده ات رو کول کرد و داشت میبرد
ات: آقاییییییییی جئوننننننننننننننننننننننننن کمکککککککک
کوک: صدای چی بود
سرمو برگردوندم و دیدم کسی نیست
برگشتم دنبال صدا ولی بازم کسی نبود
. ( مرده ات رو برد به یه کوچه خلوت کنار همون خیابون)
ات : ولممممم کنننن عوضیییی من دوست پسرر دارم
مرد : اشکال نداره دوست پسرت که نمیفهمه
ات : جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
مرده دهنشو گرفت
مرده : اگه جیغ بکشی بیهوشت میکنم و بعد به کارم میرسم
مرده کتشو درآورد و کراواتش رو شل کرد و دستش رو برد به سینه ی ات و میمالوند و ات گریه میکرد دستای پسره رو پس میزد
مرد : خودت خواستی
دستای دختره رو بست و برد بالای سرش و توی دهنش پارچه گذاشت تا صداش درنیاد
ات : گریههههههه
مرد : بهت قول میدم که خوش میگذره
مرده شلوارش رو درآورد و دیکش رو تو دستش گرفت و تکون داد داشت میرفت سراغ ات و توی زانو هاش نشست و و خم شد و داشت دکمه های شلوار ات رو باز میکرد و ات داشت تقلا میکرد و خودشو تکون میداد تا نتونه شلوارش رو در میاره و شلوارش رو در آورد و لبخند زد ات داشت بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی جیغ و داد میکرد
کوک : ات
ات : آقای جئون ( با صدایی که تو دهنش پارچه بود)
مرد: تو دیگه کی هستی مزاحم نشو برو تا من کارمو بکنم
کوک با عصبانیت رفت پیش مرده و یه مشت بزرگ تو دهنش خالی کرد و از یقش گرفت
کوک : عوضی تو داری به دختر مردم تجاوز میکنی ها( داد)
کوک مرده رو اون قد زد که همه جاش کبود شد و آخر مرده فرار کرد و کوک رفت سراغ ات و پارچه رو از دهنش برداشت چشماشو بست و شلوار ات رو کشید بالا و دستاش رو باز کرد ات دکمه های شلوارش رو بست و رفت کوک رو بغل کرد و داشت با صدای بلند گریه میکرد
ات: گریه( بلند)
کوک: نترس دیگه چیزی نیست
کوک ات رو براید استایل بغل کرد و برد به یه مغازه بستنی و آبمیوه فروشی و گذاشتش زمین و اشکاش رو پاک کرد و 2 تا بستنی گرفت
کوک : بیا اینو بخور بهتر میشی
بعد باهم خوردن
ات: من واقعا نمیدونم چی بگم
ات: ممنونم
کوک: دیگه بهش فک نکن تموم شد رفت
ات: اسم کوچیکت چیه مربی
کوک: جونگ کوک
ات : لبخند زد اسم قشنگی داری مثل خودت
کوک: ها
ات: هیچی بستنیت رو بخور
کوک: ( لبخند)
۲۴.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.