پارت ۱۲
همچنان که صبحونه درست میکرد صدای تلویزیون که نشونه از شروع اخبار بود رو گوش میداد.
-ازدحام تعداد بی سابقه ای مسافر در فرودگاه به دلیل گران شدن بلیط...
در پایان جمله عمو هنری غرولند کنان گفت:
-ابله ها فقط ول میچرخن!
بلافاصله بعد از خبر خشکسالی خبر ازدواج خواننده رپ شروع شد.
خاله اشلی که به نظر خودش بهترین زوج دنیا بودن از خبر های این چنینی چندشش میشد. گفت:
-حالا انگار ما چقدر از زندگی نکبت بارشون خوشمون میاد!...هی پسر حواست به ماهیتابه جهازم باشه نسوزه!
-چشم
ایان همین طور که نظاره گر حاضر شدن صبحونه بود تمرکزش رو رو اخبارش گذاشته بود.
و بعد از خبر ساخت نیروگاه اتمی جدید در نیویورک به بخش پلیس و جنایات رسید و گوینده شروع به صحبت کرد:
-امروز به گزارش پلیس سندیاگو قتل های مشکوکی در روز های اخیر رخ داده. مشاهده میشه این قتل ها با اینکه در مکان های مختلفی از هم در یک کیلومتری رسپیناروس اتفاق افتاده کاملا شبیه به هم بوده و اجزای مختلفی از بدن مقتولین هم کم شده که دلیل آن نیز معلوم نیست . به گزارش گروه تجسسی هیچ رد دقیقی از قاتل پیدا نشده بنابراین نمیتوان به طور قطع نتیجه گیری کرد. به عقیده پلیس هنوز علت اصلی مرگ مقتولین مشخص نشده . پزشکی قانونی در این باره میگوید یکی از علت های مرگ نشانه ای از سم ناشناخته ایست درصورتی که کالبد شکافی این را تکذیب کرده و گفته اثاری از سم در بدنشان پیدا نشده و همچنان دنبال راهی برای حل این پرونده میگ ..
هنوز حرف گوینده تموم نشده بود که عمو هنری تلویزیون رو خاموش کرد و با پوزخند گفت:
- همش دروغه یه مشت ادم به درد نخور که نمیتونن یه قاتلو پیدا کنن! مسخره!....آهای پسر گوشتارو نسوزون!
- چشم عمو هنری!
صبحونه حاضر شد و ایان یکی یکی ظرفا رو باهاش پر کرد و روی میز آشپزخونه قرار داد . همزمان با بلند شدن اعضای خانواده گرین زنگ در هم زده شد که دوقلوها بودن.
خاله اشلی به سمت در رفت و در رو باز کرد.
دوقولو هارو به توی خونه هدایت کرد.
عمو هنری در رو بست. درحالی که روی صندلی ناهارخوری میشست گفت:
-چه خبر پسرا؟ مطمعنم امروز از همه تو کلاس بهتر بودین؟
-این چه سوالیه هنری؟ معلومه پسرای ما خیلی باهوشن!
الک و اریک بهم نگاهی و گفتن:
-اره ما از همه بهتر بودیم تو کلاس!
خاله اشلی که ا قربون صدقشون میرفت با دستای سوسیس مانندش بغلشون میکرد.
عمو هنری که هنوز حرف نزده بود که ایان وسط پرید:
-منم فردا به اون مدرسه میرم؟
چهره گرین ها برگشت رو به اون و برای لحظه ای خونه در سکوت فرو رفت.
ناگهان خاله اشلی پخی زد زیر خنده:
-چی؟ تو به این مدرسه بری؟ نه نه تو میری مدرسه ناکتور!(مدرسه فقیر ها) بعد همه مشغول صبحونه شدن.
ایان چیزی نگفت ولی همین امشب باید از اونجا قرار میکرد!
-ازدحام تعداد بی سابقه ای مسافر در فرودگاه به دلیل گران شدن بلیط...
در پایان جمله عمو هنری غرولند کنان گفت:
-ابله ها فقط ول میچرخن!
بلافاصله بعد از خبر خشکسالی خبر ازدواج خواننده رپ شروع شد.
خاله اشلی که به نظر خودش بهترین زوج دنیا بودن از خبر های این چنینی چندشش میشد. گفت:
-حالا انگار ما چقدر از زندگی نکبت بارشون خوشمون میاد!...هی پسر حواست به ماهیتابه جهازم باشه نسوزه!
-چشم
ایان همین طور که نظاره گر حاضر شدن صبحونه بود تمرکزش رو رو اخبارش گذاشته بود.
و بعد از خبر ساخت نیروگاه اتمی جدید در نیویورک به بخش پلیس و جنایات رسید و گوینده شروع به صحبت کرد:
-امروز به گزارش پلیس سندیاگو قتل های مشکوکی در روز های اخیر رخ داده. مشاهده میشه این قتل ها با اینکه در مکان های مختلفی از هم در یک کیلومتری رسپیناروس اتفاق افتاده کاملا شبیه به هم بوده و اجزای مختلفی از بدن مقتولین هم کم شده که دلیل آن نیز معلوم نیست . به گزارش گروه تجسسی هیچ رد دقیقی از قاتل پیدا نشده بنابراین نمیتوان به طور قطع نتیجه گیری کرد. به عقیده پلیس هنوز علت اصلی مرگ مقتولین مشخص نشده . پزشکی قانونی در این باره میگوید یکی از علت های مرگ نشانه ای از سم ناشناخته ایست درصورتی که کالبد شکافی این را تکذیب کرده و گفته اثاری از سم در بدنشان پیدا نشده و همچنان دنبال راهی برای حل این پرونده میگ ..
هنوز حرف گوینده تموم نشده بود که عمو هنری تلویزیون رو خاموش کرد و با پوزخند گفت:
- همش دروغه یه مشت ادم به درد نخور که نمیتونن یه قاتلو پیدا کنن! مسخره!....آهای پسر گوشتارو نسوزون!
- چشم عمو هنری!
صبحونه حاضر شد و ایان یکی یکی ظرفا رو باهاش پر کرد و روی میز آشپزخونه قرار داد . همزمان با بلند شدن اعضای خانواده گرین زنگ در هم زده شد که دوقلوها بودن.
خاله اشلی به سمت در رفت و در رو باز کرد.
دوقولو هارو به توی خونه هدایت کرد.
عمو هنری در رو بست. درحالی که روی صندلی ناهارخوری میشست گفت:
-چه خبر پسرا؟ مطمعنم امروز از همه تو کلاس بهتر بودین؟
-این چه سوالیه هنری؟ معلومه پسرای ما خیلی باهوشن!
الک و اریک بهم نگاهی و گفتن:
-اره ما از همه بهتر بودیم تو کلاس!
خاله اشلی که ا قربون صدقشون میرفت با دستای سوسیس مانندش بغلشون میکرد.
عمو هنری که هنوز حرف نزده بود که ایان وسط پرید:
-منم فردا به اون مدرسه میرم؟
چهره گرین ها برگشت رو به اون و برای لحظه ای خونه در سکوت فرو رفت.
ناگهان خاله اشلی پخی زد زیر خنده:
-چی؟ تو به این مدرسه بری؟ نه نه تو میری مدرسه ناکتور!(مدرسه فقیر ها) بعد همه مشغول صبحونه شدن.
ایان چیزی نگفت ولی همین امشب باید از اونجا قرار میکرد!
۴.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.