زندگی مافیا ای
زندگی مافیا ای
پارت:۱۱
(ویو راوی)
ا/ت ماسکش رو زد پایین
هنوز عاشق تهیونگ بود ولی
نمیخاس بروز بده و سرد رفتار میکرد
با این که قلبش داش تیر میکشید
ولی نمیخاس برگرده چون اون ا/ت رو تا پای مرگ زد
تهیونگ:ا/ت تو.. تو زنده ای
ا/ت:که چی حالا؟
تهیونگ:ولی چرا
ا/ت:چرا پیش کسی بمونم که میخاس بکشه منو
تهیونگ:ا/ت من مست بودم
نمیفهمیدم برگرد لطفن
ا/ت:متنفرم ازت
تهیونگ:ا/ت من هنوز دوست دارم
لطفن
ا/ت:ولی من نه
(ویو راوی)
تهیونگ ا/ت رو بوسید و میدونست بهش حس داره
بدون این که ا/ت بفهمه پیام داد به همکاراش (مافیا بود دیگه)
و گفت ی چی بندازن لاستیکای ا/ت پنچر شه
و ی ماشین برا خودشون بیارن
گفت یونا رو هم بیارن
(میخاس نقش دوس دخترشو بازی کنه که
بفهمه ا/ت چیکار میکنه)
ا/ت: وای آخه این چی بود
تهیونگ:چیشده(با پوزخند)
ا/ت:ماشین پنچر شده
از ماشین پیاده شدن
ماشین اوردن برا تهیونگ و یونا هم بود
یونا:تهیونگگگ
دلم تنگ شده بود برات (میپره بغل ته)
تهیونگ: منم بیبی
یونا: ددی چرا خونی ای
این دخترا این کارو کرده
ا/ت فق نگاشون میکرد
و آروم اشکاش میریخت
تهیونگ: یونا ببین نقشم گرفت(آروم گفت)
یونا:تهیونگ ولی گناه داره بیا تمومش کنیم(آروم)
تهیونگ:باشه
ته رف پیش ا/ت
ته:ا/ت دیدی گفتم
میدونم هنوزم دوسم داری و الان داری حسودی میکنی
ا/ت: اره اصن دوست دارم
من حسود که چی(با داد)
تهیونگ همه چی رو گفت
و از دل ا/ت در اورد
فلش بک به هف سال بعد
دخترشون:مامان بیا دیر شد
ا/ت: الان میام
و رفتن پارک با هم و کلی خش گذروندن
«پایان»
امیدوارم خوشتون اومده باشه
پارت:۱۱
(ویو راوی)
ا/ت ماسکش رو زد پایین
هنوز عاشق تهیونگ بود ولی
نمیخاس بروز بده و سرد رفتار میکرد
با این که قلبش داش تیر میکشید
ولی نمیخاس برگرده چون اون ا/ت رو تا پای مرگ زد
تهیونگ:ا/ت تو.. تو زنده ای
ا/ت:که چی حالا؟
تهیونگ:ولی چرا
ا/ت:چرا پیش کسی بمونم که میخاس بکشه منو
تهیونگ:ا/ت من مست بودم
نمیفهمیدم برگرد لطفن
ا/ت:متنفرم ازت
تهیونگ:ا/ت من هنوز دوست دارم
لطفن
ا/ت:ولی من نه
(ویو راوی)
تهیونگ ا/ت رو بوسید و میدونست بهش حس داره
بدون این که ا/ت بفهمه پیام داد به همکاراش (مافیا بود دیگه)
و گفت ی چی بندازن لاستیکای ا/ت پنچر شه
و ی ماشین برا خودشون بیارن
گفت یونا رو هم بیارن
(میخاس نقش دوس دخترشو بازی کنه که
بفهمه ا/ت چیکار میکنه)
ا/ت: وای آخه این چی بود
تهیونگ:چیشده(با پوزخند)
ا/ت:ماشین پنچر شده
از ماشین پیاده شدن
ماشین اوردن برا تهیونگ و یونا هم بود
یونا:تهیونگگگ
دلم تنگ شده بود برات (میپره بغل ته)
تهیونگ: منم بیبی
یونا: ددی چرا خونی ای
این دخترا این کارو کرده
ا/ت فق نگاشون میکرد
و آروم اشکاش میریخت
تهیونگ: یونا ببین نقشم گرفت(آروم گفت)
یونا:تهیونگ ولی گناه داره بیا تمومش کنیم(آروم)
تهیونگ:باشه
ته رف پیش ا/ت
ته:ا/ت دیدی گفتم
میدونم هنوزم دوسم داری و الان داری حسودی میکنی
ا/ت: اره اصن دوست دارم
من حسود که چی(با داد)
تهیونگ همه چی رو گفت
و از دل ا/ت در اورد
فلش بک به هف سال بعد
دخترشون:مامان بیا دیر شد
ا/ت: الان میام
و رفتن پارک با هم و کلی خش گذروندن
«پایان»
امیدوارم خوشتون اومده باشه
۹.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.