p7
از زبان ا.ت
دستمو ول کرد...ب نظر میومد شوکه شده بود...که یدفه...
(صدای شلیک)
تیر ب ماسک کوک خورد و ماسک شکست و یه تیکش افتاد زمین...ولی هیچ اسیبی ب کوک نرسید
تهیونگ : دست بهش بزنی همینجا سرتو میترکونم
ا.ت : تهیونگ نههه
میخواستم کوک رو بغل کنم ولی رف اونور و رفت....نشستم رو زمین..هیچ کاری از دستم بر نمیومد...میتونستم درستش کنم ولی تهیونگ همه چیو خراب کرد
از زبان تهیونگ
رفتم سمت ا.ت ولی هولم داد
تهیونگ: ا.ت..
ا.ت : خفه شو...ب کوک تیر زدی..مگه اون دوستت نیس چرا این کارو کردی( گریه )
تهیونگ : اتفاقا خوب شد که زدم...اینجور یه امیدی داریم ک کوک رو برگردونیم
ا.ت : ولی تو خواستت شکستن ماسکش نبود..میخواستی بکشیش...حتی اگه من بمیرم اشکال نداره
تهیونگ : تو نمیمیری...من نمیخوام جون تو ت خطر بیفته چون اگه کوک برگرده باید پیشش باشی...باید کنار هم باشین
ا.ت : اون منو نمیکشه...اگه میخواست بکشه تا قبل اینکه بیای من مرده بودم
تهیونگ : بازم تو کارم دخالت نکن
ا.ت : کار تو نیس...خودت دخالت نکن...کوک زیر دستت باشه میکشیش..تو سنگدلی...حتی دلت واس رفیق بچگیت نمیشکنه...تو زودتر از من باش اشنا شدی..هیچکی واست مهم نیس و میکشیش فقد میبینی اون مرده و این مرده دلت واسشون نمیشکنه فقد میخوای قاتل رو پیدا کنی ک بکشیش
تهیونگ : باشه...هرجور میلته...میزارم بکشتت..حداقل ازت سردرد نگیرم
لجباز تر از تو ندیدم...اینقد دلت میخواد پیش یه قاتل باشی..اخر میکشتت منم اونو میکشم و از دست دوتاتون راحت میشم
دستمو ول کرد...ب نظر میومد شوکه شده بود...که یدفه...
(صدای شلیک)
تیر ب ماسک کوک خورد و ماسک شکست و یه تیکش افتاد زمین...ولی هیچ اسیبی ب کوک نرسید
تهیونگ : دست بهش بزنی همینجا سرتو میترکونم
ا.ت : تهیونگ نههه
میخواستم کوک رو بغل کنم ولی رف اونور و رفت....نشستم رو زمین..هیچ کاری از دستم بر نمیومد...میتونستم درستش کنم ولی تهیونگ همه چیو خراب کرد
از زبان تهیونگ
رفتم سمت ا.ت ولی هولم داد
تهیونگ: ا.ت..
ا.ت : خفه شو...ب کوک تیر زدی..مگه اون دوستت نیس چرا این کارو کردی( گریه )
تهیونگ : اتفاقا خوب شد که زدم...اینجور یه امیدی داریم ک کوک رو برگردونیم
ا.ت : ولی تو خواستت شکستن ماسکش نبود..میخواستی بکشیش...حتی اگه من بمیرم اشکال نداره
تهیونگ : تو نمیمیری...من نمیخوام جون تو ت خطر بیفته چون اگه کوک برگرده باید پیشش باشی...باید کنار هم باشین
ا.ت : اون منو نمیکشه...اگه میخواست بکشه تا قبل اینکه بیای من مرده بودم
تهیونگ : بازم تو کارم دخالت نکن
ا.ت : کار تو نیس...خودت دخالت نکن...کوک زیر دستت باشه میکشیش..تو سنگدلی...حتی دلت واس رفیق بچگیت نمیشکنه...تو زودتر از من باش اشنا شدی..هیچکی واست مهم نیس و میکشیش فقد میبینی اون مرده و این مرده دلت واسشون نمیشکنه فقد میخوای قاتل رو پیدا کنی ک بکشیش
تهیونگ : باشه...هرجور میلته...میزارم بکشتت..حداقل ازت سردرد نگیرم
لجباز تر از تو ندیدم...اینقد دلت میخواد پیش یه قاتل باشی..اخر میکشتت منم اونو میکشم و از دست دوتاتون راحت میشم
۸۴.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.