عشق سه شعبه پارت ۴
چانیونگ سریع خودش رو به ادرسی که لیسا فرستاده بود رسوند وبعد از احوال پرسی با دخترا جنی اون رو به در اتاق جیسو برد و ماجرای جین رو به چانیونگ گفت
چانیونگ خیلی ناراحت شد ولی خودش رو نباخت و در اتاق جیسو رو زد ولی وقتی جیسو در رو باز نکرد نگران شد و در رو شکست و با بدن بیحال جیسو مواجه شد سریع بغلش کرد و به همراه دخترا جیسو رو به بیمارستان رسوند
دکتر بعد از معاینه جیسو گفت که حالش خوبه و فقط ضعف و تشنگی باعث بیحالیش شده نگران نباشید
چانیونگ: ممنون دکتر میتونم ببینمش
دکتر: بله بعد از تموم شدن سرم میتونین مرخصش هم بکنید
و رفت
چانیونگ پیش دخترا اومد و گفت: بچه ها حال جیسو خوبه نگران نباشید و برگردین خونه من خودم میارمش
جنی: خوشحالم که حالش خوبه پس حالا که خودت میاریش خونه مراقبش باش
چانیونگ: مراقبش هستم نگران نباشید
جنی: ممنون اگه تو نبودی معلوم نبود چه اتفاقی برای جیسو می افتاد
چانیونگ: کاری نکردم
جنی: بای
رزی و لیسا: بای چانیونگ
چانیونگ بعد از خداحافظی پیش جیسو رفت
چانیونگ: وقتی دیدم چشماشو باز کرده خیلی خوشحال شدم رفتم سمتش وبغلش کردم اما اون هیچ واکنشی انجام نداد بهش گفتم: نگرانم کردی دختر چرا اینکارو کردی؟
وقتی دیدم جوابمو نمیده عصبانی شدم نه اینک جوابمو نده بلکه به خاطر اینکه مراقب سلامتیش نیست بیشت عذابم میداد برای همین شرش داد زدم: فکر کردی اگه خودتو تو اتاق حبس کنی و هیچی نخوری حالت خوب میشه و اون پسره برمیگرده اگه دوستت داشت هیچ وقت همچین کاری و باهات نمی کرد
تا این حرفام تموم شد و به جیسو نگاه کردم دیدم صورتش از اشک خیس شده برای همین رفتم نزدیکش و گفتم: معذرت میخوام نتونستم اینطور ناراحت ببینمت
جیسو به حرف اومد و گفت: نه چانیونگ توی این چند روز به این فکر کردم که چرا جین اینکارو باهام کرد و به این نتیجه رسیدم که دوستم نداشته و من لیاقت دوست داشتن اونو نداشتم
چانیونگ: نه جیسو تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست پس خودتو ناراحت نکن خودم پیشت میمونم و مراقبتم حالا هم اماده شو برگردیم خونه دوستات نگرانت بودن
جیسو لبخند کوچیکی زد و گفت: قول میدم هیچ کدوم از شماها رو دیگه نگران نکنم
پس اماده شدن و به خونه برگشتن توی راه چانیونگ کلی حرفای خنده دار زد که جیسو رو بعد از دوروز به خنده واداشت در صورتی که ته قلب جیسو پر از ناراحتی نسبت به جین بود اما همونطور که قول داده بود میخواست زندگیش رو به روال عادی برگردونه و جین رو فراموش کنه
چانیونگ خیلی ناراحت شد ولی خودش رو نباخت و در اتاق جیسو رو زد ولی وقتی جیسو در رو باز نکرد نگران شد و در رو شکست و با بدن بیحال جیسو مواجه شد سریع بغلش کرد و به همراه دخترا جیسو رو به بیمارستان رسوند
دکتر بعد از معاینه جیسو گفت که حالش خوبه و فقط ضعف و تشنگی باعث بیحالیش شده نگران نباشید
چانیونگ: ممنون دکتر میتونم ببینمش
دکتر: بله بعد از تموم شدن سرم میتونین مرخصش هم بکنید
و رفت
چانیونگ پیش دخترا اومد و گفت: بچه ها حال جیسو خوبه نگران نباشید و برگردین خونه من خودم میارمش
جنی: خوشحالم که حالش خوبه پس حالا که خودت میاریش خونه مراقبش باش
چانیونگ: مراقبش هستم نگران نباشید
جنی: ممنون اگه تو نبودی معلوم نبود چه اتفاقی برای جیسو می افتاد
چانیونگ: کاری نکردم
جنی: بای
رزی و لیسا: بای چانیونگ
چانیونگ بعد از خداحافظی پیش جیسو رفت
چانیونگ: وقتی دیدم چشماشو باز کرده خیلی خوشحال شدم رفتم سمتش وبغلش کردم اما اون هیچ واکنشی انجام نداد بهش گفتم: نگرانم کردی دختر چرا اینکارو کردی؟
وقتی دیدم جوابمو نمیده عصبانی شدم نه اینک جوابمو نده بلکه به خاطر اینکه مراقب سلامتیش نیست بیشت عذابم میداد برای همین شرش داد زدم: فکر کردی اگه خودتو تو اتاق حبس کنی و هیچی نخوری حالت خوب میشه و اون پسره برمیگرده اگه دوستت داشت هیچ وقت همچین کاری و باهات نمی کرد
تا این حرفام تموم شد و به جیسو نگاه کردم دیدم صورتش از اشک خیس شده برای همین رفتم نزدیکش و گفتم: معذرت میخوام نتونستم اینطور ناراحت ببینمت
جیسو به حرف اومد و گفت: نه چانیونگ توی این چند روز به این فکر کردم که چرا جین اینکارو باهام کرد و به این نتیجه رسیدم که دوستم نداشته و من لیاقت دوست داشتن اونو نداشتم
چانیونگ: نه جیسو تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست پس خودتو ناراحت نکن خودم پیشت میمونم و مراقبتم حالا هم اماده شو برگردیم خونه دوستات نگرانت بودن
جیسو لبخند کوچیکی زد و گفت: قول میدم هیچ کدوم از شماها رو دیگه نگران نکنم
پس اماده شدن و به خونه برگشتن توی راه چانیونگ کلی حرفای خنده دار زد که جیسو رو بعد از دوروز به خنده واداشت در صورتی که ته قلب جیسو پر از ناراحتی نسبت به جین بود اما همونطور که قول داده بود میخواست زندگیش رو به روال عادی برگردونه و جین رو فراموش کنه
۹.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.