اونی چان من گیسوکمنده☆ 20
*تاکمیچی همه چیزو به چیفویو میگه*
چیفویو: باجی سان هم مثل نخود نگاه میکنه؟
تاکمیچی: خب دیگهه تو جلو باجیمیگیری
چیوفویو: من چجوریجلو باجی سان بگیرمممم؟
تاکمیچی: خب اینش دیگه نمیدونم
ا/ت: چیو جلو داداشم بگیری؟
تاکمیچی: هیچی ا/ت سان
چیوفویو: داشت میگفت که میخواد به باجی یه چیزی بگه جلو عصبانی شدنش بگیره
ا/ت: خب پس داداشم اونور وایساده موفق باشید عه راستی تاکمیچی، اگه میخوایجلو عصبانی شدنش بگیری فقط باید قلقلکش بدی
تاکمیچی: بله ا/ت سان
*ا/ت دستش میزاره رو شونه تاکمیچی*
ا/ت: خب دیگه با اون وحشی موفق باشی
*میره*
*نقشه های شیطانی چیفویو و تاکمیچی داریم*
*وقتی که باجی حواسش نبود چیفویو با گوشی باجی به ا/ت پیام میده که شب بیاد جلوی ساحل*
*تاکمیچی هم با گوشی سویا به ناهویا پیام میده که اونم بیاد ساحل*
ا/ت در مغز: باجی خل شده مگه شب خونه نیستیم خب من میبینه
*شب ا/ت میره جلو ساحل و میبینه ناهویا اونجا وایستاده و هردو تعجبمیکنن*
ا/ت: باجی کره خ... وایسا ببینم ناهویا تو اینجا چیکار میکنی
ناهویا: تو اینجا چیکار میکنی سویا بهم گفت بیام اینجا
ا/ت: باجی هم به من گفت من بیام اینحا
*تاکمیچی و چیفویو که لباس مشکی پوشیدن و با موتور سریع از کنارتون رد شدن که باعث شد ا/ت میخوایت ماخالی بده بیوفته روی ناهویا و..(جوری که خودم ذوق کردم) بهو لباشون بهمدیگه میخوره اره*
_____
●همه چیز از زبان ناهویا است●
وقتی ا/ت جاخالی داد اتفاد روم ولی وقتی چشمام باز کردم یه چیزنرمی روی لبم احساس کردم و فهمیدم لبای ا/ت بود (حاجی من چرا انق ذوق کردم)
میتونم بگم مزه خوبی میدادا ولی هم اینو یادم بود که باجی قراره پارم کنه و هم اینکه الان ا/ت رو من بوسیدممممممم
________
●همه چیز از زبان ا/ت است●
وقتی که صدای موتور شنیدم جاخالی دادم سریع و نفهمیدم کی بودن ولی یهو که به خودم اومدم دیدم افتادم روی ناهویا و لباش روی لبامه
قلبم تند میتپه ولی الان باید چی بگم؟ چه واکنشی نشون بدم؟ فرار کنم؟ یا بمونم حرف بزنم؟ باجی بفهمه چی میشههه؟
_______
تاکمیچی: داش بزن قدش نقشه گرفت
چیفویو: درسته فقط اینا تهش باهمیدگه برن تو رابطه ازدواج که نمیتونن الان کنن
تاکمیچی: راست میگی
*درحال تفکر*
تایکمیچ: خب پس شا*شیدیم
چیفویو: الان فهمیدی؟
*ا/ت که از ناهویا سریع فاصله میگیره*
ا/ت: حالت خوبه چیزیت که نشد؟
ناهویا: نه نه خوبم
*ا/ت و ناهویا که هردو نمیدونن باید چه زری بزنن*
ا/ت: خ..خب
ناهویا: الا...
ا/ت: ببین بیا راجبش حرف نزدیم نادیده بگیریم چون هردومون باجی میشناسیم
ناهویا: دقیقا موافقم
*گوشی ا/ت زنگ میخوره*
ا/تد: چیمیخوای کره خر
باجی: هیچی فقط ملمان من اعدام داره میکنه بیا خونه
ا/ت: اومدم ۵ دقیقه دیگه خونم.
*قطعمیکنه*
^ا/ت: خب پس من دیگه میرم بعدا میبینمت
ناهویا: باشه
______
قوبونتون دیگه نبودم ببخشید فعلا خدافس🚶🏻♀️
چیفویو: باجی سان هم مثل نخود نگاه میکنه؟
تاکمیچی: خب دیگهه تو جلو باجیمیگیری
چیوفویو: من چجوریجلو باجی سان بگیرمممم؟
تاکمیچی: خب اینش دیگه نمیدونم
ا/ت: چیو جلو داداشم بگیری؟
تاکمیچی: هیچی ا/ت سان
چیوفویو: داشت میگفت که میخواد به باجی یه چیزی بگه جلو عصبانی شدنش بگیره
ا/ت: خب پس داداشم اونور وایساده موفق باشید عه راستی تاکمیچی، اگه میخوایجلو عصبانی شدنش بگیری فقط باید قلقلکش بدی
تاکمیچی: بله ا/ت سان
*ا/ت دستش میزاره رو شونه تاکمیچی*
ا/ت: خب دیگه با اون وحشی موفق باشی
*میره*
*نقشه های شیطانی چیفویو و تاکمیچی داریم*
*وقتی که باجی حواسش نبود چیفویو با گوشی باجی به ا/ت پیام میده که شب بیاد جلوی ساحل*
*تاکمیچی هم با گوشی سویا به ناهویا پیام میده که اونم بیاد ساحل*
ا/ت در مغز: باجی خل شده مگه شب خونه نیستیم خب من میبینه
*شب ا/ت میره جلو ساحل و میبینه ناهویا اونجا وایستاده و هردو تعجبمیکنن*
ا/ت: باجی کره خ... وایسا ببینم ناهویا تو اینجا چیکار میکنی
ناهویا: تو اینجا چیکار میکنی سویا بهم گفت بیام اینجا
ا/ت: باجی هم به من گفت من بیام اینحا
*تاکمیچی و چیفویو که لباس مشکی پوشیدن و با موتور سریع از کنارتون رد شدن که باعث شد ا/ت میخوایت ماخالی بده بیوفته روی ناهویا و..(جوری که خودم ذوق کردم) بهو لباشون بهمدیگه میخوره اره*
_____
●همه چیز از زبان ناهویا است●
وقتی ا/ت جاخالی داد اتفاد روم ولی وقتی چشمام باز کردم یه چیزنرمی روی لبم احساس کردم و فهمیدم لبای ا/ت بود (حاجی من چرا انق ذوق کردم)
میتونم بگم مزه خوبی میدادا ولی هم اینو یادم بود که باجی قراره پارم کنه و هم اینکه الان ا/ت رو من بوسیدممممممم
________
●همه چیز از زبان ا/ت است●
وقتی که صدای موتور شنیدم جاخالی دادم سریع و نفهمیدم کی بودن ولی یهو که به خودم اومدم دیدم افتادم روی ناهویا و لباش روی لبامه
قلبم تند میتپه ولی الان باید چی بگم؟ چه واکنشی نشون بدم؟ فرار کنم؟ یا بمونم حرف بزنم؟ باجی بفهمه چی میشههه؟
_______
تاکمیچی: داش بزن قدش نقشه گرفت
چیفویو: درسته فقط اینا تهش باهمیدگه برن تو رابطه ازدواج که نمیتونن الان کنن
تاکمیچی: راست میگی
*درحال تفکر*
تایکمیچ: خب پس شا*شیدیم
چیفویو: الان فهمیدی؟
*ا/ت که از ناهویا سریع فاصله میگیره*
ا/ت: حالت خوبه چیزیت که نشد؟
ناهویا: نه نه خوبم
*ا/ت و ناهویا که هردو نمیدونن باید چه زری بزنن*
ا/ت: خ..خب
ناهویا: الا...
ا/ت: ببین بیا راجبش حرف نزدیم نادیده بگیریم چون هردومون باجی میشناسیم
ناهویا: دقیقا موافقم
*گوشی ا/ت زنگ میخوره*
ا/تد: چیمیخوای کره خر
باجی: هیچی فقط ملمان من اعدام داره میکنه بیا خونه
ا/ت: اومدم ۵ دقیقه دیگه خونم.
*قطعمیکنه*
^ا/ت: خب پس من دیگه میرم بعدا میبینمت
ناهویا: باشه
______
قوبونتون دیگه نبودم ببخشید فعلا خدافس🚶🏻♀️
۲۷.۲k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.