𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁶
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁶
امروز بهم گفتن قهوه درست کنم و ببرم به اتاق اون مرتیکه رفتم تو یخچال رو نگاه کردم چن تا قرص برداشتم و پودر کردم و ریختم توش آقای کیم هیشکی نتونه تو رو بکشه من تو رو میکشم ..........با سختی از پله ها بالا رفتم پاهام بدجور درد میکرد ولی بلاخره رسیدم به اتاقش. در زدم و رفتم تو + اینم قهوه تون میخوام ببرمش میشه زودی بخورید تا سرد نشده.
از زبان تهیونگ:
معلوم بود چیزی توش ریخته از رو رفتاراش ضایع هست قهوه رو خوردم و برداشت و رفت چون خونآشام بودم اینا فایده نداشت.........از قهوه هنوز مونده بود. از اتاق رفت بیرون چن ثانیه بعد صدای جیغ اومد رفتم بیرون دختره افتاده بود رو زمین .
از زبان ا/ت:
چرا این هیچیش نشد از اتاق رفتم بیرون از قهوه که مونده بود خوردم و بیهوش شدم..........
.
.
.
آخ سرم نگاهی دور و برم کردم که نگاه ترسناکی که داشت منو میدید رو دیدم
از زبان تهیونگ:
زنگ زدم به دکتر......... _ حالش چطوره + خدا رو شکر زود اومدم واگرنه نمیشد کاری کرد این دارو رو بخوره امشب بیدار میشه و دیگه نباید قرص قاطی بخوره + خنک هست . دکتر رفت .
پرش زمانی:
الان بیدار میشد و به ستون چسبیدم. ترسیده نگام کرد......
از زبان ا/ت:
از رو تخت بلند شدم و گفتم + من میرم . به سمت در میرفتمگفت _ کجا . برگشتم طرفی که بود اما دقیقا نزدیکم بود ترسیده رفتم عقب _ میخواستی منو بکشی هوم + چیزه توضیح میدم _ توضیحی نداری که بخوای بدی + آه راست میگی ببخشید لطفا کاریم نداشته باش _ بدون تنبیه که نمیشه + تر رو خدا . داشتم التماسشون میکردم تا اینکه دردی رو ترقوه هام حس کردم یه چیز تیزی تو بدنم بود + این چیه ولم ولم کن ایییی ترقوه هام رو ول کرد سرشو آورد بالا دور دهنش خونی بود دست زدم به جایی که درد داشت دوباره دست کشیدم اونجا جای دو تا دندون نیش بود دستمو آوردم بالا خونی بود ارباب ( تهیونگ بگم یا ارباب تو کامنت ها بگین ) یه نیش خندی زد و دندون هاش .........
𝙇𝙞𝙠𝙚 ┈⫸ ³⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩 ┈⫸ ²⁰⁰
امروز بهم گفتن قهوه درست کنم و ببرم به اتاق اون مرتیکه رفتم تو یخچال رو نگاه کردم چن تا قرص برداشتم و پودر کردم و ریختم توش آقای کیم هیشکی نتونه تو رو بکشه من تو رو میکشم ..........با سختی از پله ها بالا رفتم پاهام بدجور درد میکرد ولی بلاخره رسیدم به اتاقش. در زدم و رفتم تو + اینم قهوه تون میخوام ببرمش میشه زودی بخورید تا سرد نشده.
از زبان تهیونگ:
معلوم بود چیزی توش ریخته از رو رفتاراش ضایع هست قهوه رو خوردم و برداشت و رفت چون خونآشام بودم اینا فایده نداشت.........از قهوه هنوز مونده بود. از اتاق رفت بیرون چن ثانیه بعد صدای جیغ اومد رفتم بیرون دختره افتاده بود رو زمین .
از زبان ا/ت:
چرا این هیچیش نشد از اتاق رفتم بیرون از قهوه که مونده بود خوردم و بیهوش شدم..........
.
.
.
آخ سرم نگاهی دور و برم کردم که نگاه ترسناکی که داشت منو میدید رو دیدم
از زبان تهیونگ:
زنگ زدم به دکتر......... _ حالش چطوره + خدا رو شکر زود اومدم واگرنه نمیشد کاری کرد این دارو رو بخوره امشب بیدار میشه و دیگه نباید قرص قاطی بخوره + خنک هست . دکتر رفت .
پرش زمانی:
الان بیدار میشد و به ستون چسبیدم. ترسیده نگام کرد......
از زبان ا/ت:
از رو تخت بلند شدم و گفتم + من میرم . به سمت در میرفتمگفت _ کجا . برگشتم طرفی که بود اما دقیقا نزدیکم بود ترسیده رفتم عقب _ میخواستی منو بکشی هوم + چیزه توضیح میدم _ توضیحی نداری که بخوای بدی + آه راست میگی ببخشید لطفا کاریم نداشته باش _ بدون تنبیه که نمیشه + تر رو خدا . داشتم التماسشون میکردم تا اینکه دردی رو ترقوه هام حس کردم یه چیز تیزی تو بدنم بود + این چیه ولم ولم کن ایییی ترقوه هام رو ول کرد سرشو آورد بالا دور دهنش خونی بود دست زدم به جایی که درد داشت دوباره دست کشیدم اونجا جای دو تا دندون نیش بود دستمو آوردم بالا خونی بود ارباب ( تهیونگ بگم یا ارباب تو کامنت ها بگین ) یه نیش خندی زد و دندون هاش .........
𝙇𝙞𝙠𝙚 ┈⫸ ³⁰
𝘾𝙤𝙢𝙢𝙚𝙣𝙩 ┈⫸ ²⁰⁰
۶۰.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.