رضا شاه! سیاه یا سفید؟
رضا شاه! سیاه یا سفید؟
اول؛
در سالهای اخیر، موجی از سلطنتطلبی و شاهدوستی، در بخشی از جامعه رو به افزایش بوده و این روزها با خبرِ پیدا شدنِ یک جسد مومیایی شدهی منتسب به رضا پهلوی، موجی از ستایشِ او با عناوینی همچون "معمار بزرگ ایران"، "بزرگمردِ اصلاحات"، و "پدرِ تجدد" و فلان و بیسار، عوام و برخی از سلبریتی هایی که تجربه های هردم بیل بسیاری دارند را فرا گرفته است.
دوم؛
پروپاگاندای رسانهایِ شبکهی "من و تو" و ... به صورت کاملاً حرفهای و آرام و نرم، با ساختنِ مستندها و برنامههای جهتدار، در راستای موّجهسازیِ خاندان پهلوی و حکومت ۵۷ سالهشان، پروژه پاکسازی حافظه تاریخی ملت ایران را پیش میبرد تا آنجا که همان افرادی که آن دوره را درک کردند فراموش می کنند. طبیعتاً این حجمِ وسیعِ تبلیغاتِ رسانهای در بین مردم تاثیرگذار خواهد بود.
سوم؛
مقایسهی وضعیت موجود مردم و فشار اقتصادی و مشاهده گسل های اجتماعی و اخلاقی پست مدرن عصر کنونی با دوران قبل از انقلاب۵۷ که در مقام مقایسهی قبل و بعد از انقلاب ۵۷ به چالش های جدید و جدی تری برخورد می کنند باعث می شود مردم امتیاز بیشتری به دورهی قبلی بدهند.
چهارم؛
میگویند روزی پیرمردِ بقالی که عمری با بیانصافی گرانفروشی کرده بود، وقتی که رو به موت بود به پسرش وصیت میکند که بعد از مرگم کاری کن، مردم به من رحمت بفرستند. پسرش وصیت پدر را به جا میآورد و بعد از مرگش اجناس مغازه را به دو برابر قیمت میفروشد. مشتریها که اوضاع را چنین میبینند، میگویند: صد رحمت به پدرت، هر چند آدم درستی نبود، اما نسبت به تو منصف تر بود.
پنجم؛
اگر حکومت پهلوی تا این حد موجه، کاردرست و ستودنی بود، آن همه جریانِ سیاسی و خلقی، که آن روزها را لحظه به لحظه زندگی میکردند، از فدایی و مجاهد و تودهای تا جریانهای مذهبی و ملیگرا، چرا برای سرنگونی طاغوت، آنچنان مصمّم صفآرایی کردند و بعضاً علیرغم اختلافات مانیفستی رهبری واحد را پذیرفتند؟
ششم:
برای بررسیِ درستِ ضعف و قدرت رژیمهای سیاسی، بررسیِ تاریخیِ آن دوره ضروریست.
نمونههایی از روایتهای تاریخی دورهی رضاخانی را که توسط متفکرین آن دوره نوشته شده است در زیر میآورم:
الف:
«آلت بود، مسخره بود. یک مرتیکهی حمال بود که خودش را فروخته بود. بار خودش را تا آخرین دقیقه بست، شام سی شبش را هم کنار گذاشت، به ریش ملت خندید و با آن رسوائی دک شد.»
(صادق هدایت)
ب:
«و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در دِه
با قبا و نان و خانهی یک تاریخ چنان کند که تو کردی،
رضاخان!
نامش نیست انسان»
(قصیده برای انسان ماه بهمن؛ احمد شاملو)
ج:
«رضا شاه ۱۷ سال در این کشور سلطنت کرد و این را تقسیم به روز که بکنیم تقریباً شش هزار روز میشود و ایشان ۴۴ هزار سند مالکیت صادر کردهاند. تقسیم که بکنیم روزی هفت سند مالکیت ایشان گرفته اند. این در حالیست که روزی که رضاخان سر کار آمد هیچ زمین و ملک و املاک و دارایی ویژهای نداشت.»
(موید احمدی در جلسهی مجلس شورای ملی، نوزدهم بهمن ماه ۱۳۲۰)
د:
«روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ لاشه پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم.»
(بزرگ علوی؛ کتاب ۵۳ نفر، روایتِ مرگ دکتر تقی ارانی در دورهی رضاشاه)
اول؛
در سالهای اخیر، موجی از سلطنتطلبی و شاهدوستی، در بخشی از جامعه رو به افزایش بوده و این روزها با خبرِ پیدا شدنِ یک جسد مومیایی شدهی منتسب به رضا پهلوی، موجی از ستایشِ او با عناوینی همچون "معمار بزرگ ایران"، "بزرگمردِ اصلاحات"، و "پدرِ تجدد" و فلان و بیسار، عوام و برخی از سلبریتی هایی که تجربه های هردم بیل بسیاری دارند را فرا گرفته است.
دوم؛
پروپاگاندای رسانهایِ شبکهی "من و تو" و ... به صورت کاملاً حرفهای و آرام و نرم، با ساختنِ مستندها و برنامههای جهتدار، در راستای موّجهسازیِ خاندان پهلوی و حکومت ۵۷ سالهشان، پروژه پاکسازی حافظه تاریخی ملت ایران را پیش میبرد تا آنجا که همان افرادی که آن دوره را درک کردند فراموش می کنند. طبیعتاً این حجمِ وسیعِ تبلیغاتِ رسانهای در بین مردم تاثیرگذار خواهد بود.
سوم؛
مقایسهی وضعیت موجود مردم و فشار اقتصادی و مشاهده گسل های اجتماعی و اخلاقی پست مدرن عصر کنونی با دوران قبل از انقلاب۵۷ که در مقام مقایسهی قبل و بعد از انقلاب ۵۷ به چالش های جدید و جدی تری برخورد می کنند باعث می شود مردم امتیاز بیشتری به دورهی قبلی بدهند.
چهارم؛
میگویند روزی پیرمردِ بقالی که عمری با بیانصافی گرانفروشی کرده بود، وقتی که رو به موت بود به پسرش وصیت میکند که بعد از مرگم کاری کن، مردم به من رحمت بفرستند. پسرش وصیت پدر را به جا میآورد و بعد از مرگش اجناس مغازه را به دو برابر قیمت میفروشد. مشتریها که اوضاع را چنین میبینند، میگویند: صد رحمت به پدرت، هر چند آدم درستی نبود، اما نسبت به تو منصف تر بود.
پنجم؛
اگر حکومت پهلوی تا این حد موجه، کاردرست و ستودنی بود، آن همه جریانِ سیاسی و خلقی، که آن روزها را لحظه به لحظه زندگی میکردند، از فدایی و مجاهد و تودهای تا جریانهای مذهبی و ملیگرا، چرا برای سرنگونی طاغوت، آنچنان مصمّم صفآرایی کردند و بعضاً علیرغم اختلافات مانیفستی رهبری واحد را پذیرفتند؟
ششم:
برای بررسیِ درستِ ضعف و قدرت رژیمهای سیاسی، بررسیِ تاریخیِ آن دوره ضروریست.
نمونههایی از روایتهای تاریخی دورهی رضاخانی را که توسط متفکرین آن دوره نوشته شده است در زیر میآورم:
الف:
«آلت بود، مسخره بود. یک مرتیکهی حمال بود که خودش را فروخته بود. بار خودش را تا آخرین دقیقه بست، شام سی شبش را هم کنار گذاشت، به ریش ملت خندید و با آن رسوائی دک شد.»
(صادق هدایت)
ب:
«و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در دِه
با قبا و نان و خانهی یک تاریخ چنان کند که تو کردی،
رضاخان!
نامش نیست انسان»
(قصیده برای انسان ماه بهمن؛ احمد شاملو)
ج:
«رضا شاه ۱۷ سال در این کشور سلطنت کرد و این را تقسیم به روز که بکنیم تقریباً شش هزار روز میشود و ایشان ۴۴ هزار سند مالکیت صادر کردهاند. تقسیم که بکنیم روزی هفت سند مالکیت ایشان گرفته اند. این در حالیست که روزی که رضاخان سر کار آمد هیچ زمین و ملک و املاک و دارایی ویژهای نداشت.»
(موید احمدی در جلسهی مجلس شورای ملی، نوزدهم بهمن ماه ۱۳۲۰)
د:
«روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ لاشه پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم.»
(بزرگ علوی؛ کتاب ۵۳ نفر، روایتِ مرگ دکتر تقی ارانی در دورهی رضاشاه)
۲.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.