دیگه دوست نیستیم چون...
دیگه دوست نیستیم چون...
فیک جونگکوک
پارت۹
شدن و از حال رفتن و بردنشون بیمارستان جئون(بیمارستان برای خودشونه)
کوک خیلی استرس داشت و دوید و رفت داخل لیموزین داشتن حرکت میکردن که من سوار شدم
وقتی رسیدیم کوک فقط میدوید
رفتیم و کوک پرده رو زد کنار و تا رفت داخل خاله بلند شد و بغلش کرد و عمو هم رفت کوک نگاه به من کردو گفت: چرا نمیای؟
منم رفتم و همه همدیگره بغل کردیم
وقتی خاله مرخص شد با هم رفتیم خونشون و کلی صحبت کردیم و بعد خاله گفت: دیگه بخوابیم
منم می خواستم برم که کوک دستم رو گرفت و....
فیک جونگکوک
پارت۹
شدن و از حال رفتن و بردنشون بیمارستان جئون(بیمارستان برای خودشونه)
کوک خیلی استرس داشت و دوید و رفت داخل لیموزین داشتن حرکت میکردن که من سوار شدم
وقتی رسیدیم کوک فقط میدوید
رفتیم و کوک پرده رو زد کنار و تا رفت داخل خاله بلند شد و بغلش کرد و عمو هم رفت کوک نگاه به من کردو گفت: چرا نمیای؟
منم رفتم و همه همدیگره بغل کردیم
وقتی خاله مرخص شد با هم رفتیم خونشون و کلی صحبت کردیم و بعد خاله گفت: دیگه بخوابیم
منم می خواستم برم که کوک دستم رو گرفت و....
۱.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.