پیچه ها دارم رمان مینویسم لطفا حمایت کنید
part1
م/تهیونگ: تهیونگ بیدار شو دیرمون میشه
تهیونگ: بیدارم
ب/تهیونگ: زود بیا پاین
رفتم سرویس کار مربوطه رو انجام دادم رفتم پاین
تهیونگ: یه سلام خوشک و خالی دادم
م/تهیونگ: سلام مامان جون
ب/ تهیونگ: الکیه سلام تو نمیگی روز اولی دیرت میشه
تهیونگ: برای شما فرقی داره از این مدرسه به این مدرسه
ب/تهیونگ: ما درموردش حرف زدیم به خاطره خودته
م/تهیونگ: تو که خودت میدونی به خاطر مسائل کاری باید جا به جا میشدیم
تهیونگ:اره میدونم همیشه اینطوری بوده
ب/تهیونگ: خوب دیگه بهس نکن صبحتو بخور تو حیاط منتظرتیم
(ویو تهیونگ)
بعد تموم شدن صبحونه آمده شدم و ساکمو برداشتم رفتم حیاط مثل همیشه باید به یه مدرسه دیگه انتقالم بدند اخه کارشون واجب تره اما این دفعه فرق میکنه یه مدرسه شبانه روزی که نمیدونم اصلا کجا هست
ب/تهیونگ: بریم
تهیونگ: اهوم من اماده
ب/تهیونگ: پس مامانت
م/تهیونگ: اومدم اومدم یه لحظه
ب/تهیونگ: بجنب دیگه دیر شد روز اولی
تهیونگ: البته فک نکنم زیاد مهم باشه
ب/تهیونگ: خب دیگه بریم
(چند مین بعد)
تهیونگ: اینجا دیگه چه جهنم دریه
م/تهیونگ: نمیخای بیای پسرم
تهیونگ: هوم اومدم
وارد حیاط مدرسه شدم تقربیا حیاطش بزرگ بود یعنی قطعا بزرگ بود وارد راهرو که شدیم یه پسره با اجله از کنارم رد شد که خورد بهم
تهیونگ: کور مگهه
جیمین: ببخشید عجله داشتم
تهیونگ: ببخشید عجله داشتممم
(اداشو در میاره) 😂
وارد دفتر شدم که مدیر چند تا چیز بلغور کرد بعد معلم اومد که فکنم اسمش اقای هان بود گفت:میتونی ساکت رو بدی من میزارم داخل اتاق 7 تهیونگ:باشه که بعد با مامان بابا خداحافظی کردم که اقای هان گفت: خوب بیا اول بریم سر کلاس بعد یکی از بچه ها رو میفرستم تا مدرسه رو بهت نشون بده
تهیونگ: باشه
م/تهیونگ: تهیونگ بیدار شو دیرمون میشه
تهیونگ: بیدارم
ب/تهیونگ: زود بیا پاین
رفتم سرویس کار مربوطه رو انجام دادم رفتم پاین
تهیونگ: یه سلام خوشک و خالی دادم
م/تهیونگ: سلام مامان جون
ب/ تهیونگ: الکیه سلام تو نمیگی روز اولی دیرت میشه
تهیونگ: برای شما فرقی داره از این مدرسه به این مدرسه
ب/تهیونگ: ما درموردش حرف زدیم به خاطره خودته
م/تهیونگ: تو که خودت میدونی به خاطر مسائل کاری باید جا به جا میشدیم
تهیونگ:اره میدونم همیشه اینطوری بوده
ب/تهیونگ: خوب دیگه بهس نکن صبحتو بخور تو حیاط منتظرتیم
(ویو تهیونگ)
بعد تموم شدن صبحونه آمده شدم و ساکمو برداشتم رفتم حیاط مثل همیشه باید به یه مدرسه دیگه انتقالم بدند اخه کارشون واجب تره اما این دفعه فرق میکنه یه مدرسه شبانه روزی که نمیدونم اصلا کجا هست
ب/تهیونگ: بریم
تهیونگ: اهوم من اماده
ب/تهیونگ: پس مامانت
م/تهیونگ: اومدم اومدم یه لحظه
ب/تهیونگ: بجنب دیگه دیر شد روز اولی
تهیونگ: البته فک نکنم زیاد مهم باشه
ب/تهیونگ: خب دیگه بریم
(چند مین بعد)
تهیونگ: اینجا دیگه چه جهنم دریه
م/تهیونگ: نمیخای بیای پسرم
تهیونگ: هوم اومدم
وارد حیاط مدرسه شدم تقربیا حیاطش بزرگ بود یعنی قطعا بزرگ بود وارد راهرو که شدیم یه پسره با اجله از کنارم رد شد که خورد بهم
تهیونگ: کور مگهه
جیمین: ببخشید عجله داشتم
تهیونگ: ببخشید عجله داشتممم
(اداشو در میاره) 😂
وارد دفتر شدم که مدیر چند تا چیز بلغور کرد بعد معلم اومد که فکنم اسمش اقای هان بود گفت:میتونی ساکت رو بدی من میزارم داخل اتاق 7 تهیونگ:باشه که بعد با مامان بابا خداحافظی کردم که اقای هان گفت: خوب بیا اول بریم سر کلاس بعد یکی از بچه ها رو میفرستم تا مدرسه رو بهت نشون بده
تهیونگ: باشه
۵.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.