مافیای یونگی پارت 14
ا/ت:ببخشید تکرار نمیکنم
یونگی:بشین بریم دفعه آخرت باشه(اخم
ا/ت:سر تکون دادم
یونگی:نشنیدم
ا/ت:چشم(آروم
نشستم ماشین تکیه دادم ماشین پنجره
یونگی:نشستم بدون حرف روندم
ا/ت:نمیدونم چرا ازش میترسیدم من همچنین دختری نبودم همش جواب همه رو میدادم از کسی نمیترسیدم ولی این فرق میگرد خود به خود کنارش که هستم میترسم با اینکه حتی یکی از کار های بابام رو نکرده که بام کرده بود از افکارم اومدم بیرون به بیرون زل زدم بعد از چند دقیقه رسیدیم به یه فروشگاه خرید
یونگی:رسیدیم
ا/ت:پیاده شدم منتظرش موندم یونگی اومد باهم رفتیم تو کنارش وایساده بودم
یونگی:یه سبد برداشتم خب هرچی دوس داری بردار بیا
ا/ت:اوک ذوق رفتم سمت خوراکی ها نوتلا هارو برداشتم اوردم دوتا میشه اینم دوتا رو بردارم
یونگی:اوک بزارش اینجا
ا/ت:اوک یواشکی جیم شدم رفتم اون طرف ها
یونگی:سرگرم خرید بودم داشتم میوه سبزی جات همه چی برمیداشتم برا غذا درس کردن چیزی باشه خونه تقریبا از همه چی برداشته بودم سبد پر شده بود یهو ا/ت رو دیدم بغلش و با یه سبد بزرگ پر شکلات چیپس بود اومد
ا/ت:فک کنم به موقع اومدم
یونگی:این همه رو چیکار میکنی(تعجب
ا/ت:خب میخورم چیکار میکنن اینارو نمیکنن که تو کون
یونگی:چشم غره رفتم میخوای ورشکستم کنی من گفتم هرچی برداری منظورم این همه نبود
ا/ت:باشه بابا نمیر خودم حسابشون میکنم تازه اینقد پولت کمه که میخوای با خرید یه چندتا شکلات تموم بشه
یونگی:شوخی گرفته الان تو سبد تا ۶ کیسه راحت میشه فقط شکلات باشه چیپس هم ۵کیسه بعد هنوز بغلت که هس حساب نمیکنم تازه من از اون چیزی که فک کنی بیشتر پکل دارم جوجه
ا/ت:حرصم گرف بیبین بهم جوجه نگو میفهمییی(حرصی
یونگی:وقتی حرصت میدم خیلی خوشحال میشم حالا بیا حسابشون کنیم رفتم سمت صندوق دار حسابشون کرد کلی کیسه بود
ا/ت:بزا کمکت کنم
یونگی:تو خودت رو نمیتونی ببری بعد میخوای اینارو برداری
ا/ت:اع پس که اینطور خودت همشو بیار رفتم نشستم ماشین لم دادم
یونگی:واقعا رف فک نمیکردم باورش بشه حالا چه گوهی بخورم(با خودش بود)کیسه هارو یکی یکی برداشتم دستم پر ویسه بود ولی هنوزم مونده بود اونارو بردم گذاشتم جلو ماشین بعد رفتم اون یکی هارو برداشتم اوردم حرصم گرفته بود هنوزم مونده بود برگشتم آوردنشون صندوق باز کردم یکی یکی میذاشتم تو خیلی خسته شده بودم دستات درد میکرد
ا/ت:خنده داشتم پاره میشدم حرصی وقتی بود
یونگی:نشستم ماشین روندم دستتون که نمیچسبد میتونستی کمک کنی
ا/ت:نوچ من خودم رو نتونستم ببرم اونا هم سنگین بود اون خاطر حالا چیزی نبود که یکی دوتا کیسه یود
یونگی:چشم غره رفتم اره یکی دوتا بود فقط
کاتتتتت اینم از این پارت به خاطر شب یلداتون گذاشتم اینم به خاطر اینکه خوش باشین امیدوارم خوشتون بیاد شرط هم نمیزارم
یونگی:بشین بریم دفعه آخرت باشه(اخم
ا/ت:سر تکون دادم
یونگی:نشنیدم
ا/ت:چشم(آروم
نشستم ماشین تکیه دادم ماشین پنجره
یونگی:نشستم بدون حرف روندم
ا/ت:نمیدونم چرا ازش میترسیدم من همچنین دختری نبودم همش جواب همه رو میدادم از کسی نمیترسیدم ولی این فرق میگرد خود به خود کنارش که هستم میترسم با اینکه حتی یکی از کار های بابام رو نکرده که بام کرده بود از افکارم اومدم بیرون به بیرون زل زدم بعد از چند دقیقه رسیدیم به یه فروشگاه خرید
یونگی:رسیدیم
ا/ت:پیاده شدم منتظرش موندم یونگی اومد باهم رفتیم تو کنارش وایساده بودم
یونگی:یه سبد برداشتم خب هرچی دوس داری بردار بیا
ا/ت:اوک ذوق رفتم سمت خوراکی ها نوتلا هارو برداشتم اوردم دوتا میشه اینم دوتا رو بردارم
یونگی:اوک بزارش اینجا
ا/ت:اوک یواشکی جیم شدم رفتم اون طرف ها
یونگی:سرگرم خرید بودم داشتم میوه سبزی جات همه چی برمیداشتم برا غذا درس کردن چیزی باشه خونه تقریبا از همه چی برداشته بودم سبد پر شده بود یهو ا/ت رو دیدم بغلش و با یه سبد بزرگ پر شکلات چیپس بود اومد
ا/ت:فک کنم به موقع اومدم
یونگی:این همه رو چیکار میکنی(تعجب
ا/ت:خب میخورم چیکار میکنن اینارو نمیکنن که تو کون
یونگی:چشم غره رفتم میخوای ورشکستم کنی من گفتم هرچی برداری منظورم این همه نبود
ا/ت:باشه بابا نمیر خودم حسابشون میکنم تازه اینقد پولت کمه که میخوای با خرید یه چندتا شکلات تموم بشه
یونگی:شوخی گرفته الان تو سبد تا ۶ کیسه راحت میشه فقط شکلات باشه چیپس هم ۵کیسه بعد هنوز بغلت که هس حساب نمیکنم تازه من از اون چیزی که فک کنی بیشتر پکل دارم جوجه
ا/ت:حرصم گرف بیبین بهم جوجه نگو میفهمییی(حرصی
یونگی:وقتی حرصت میدم خیلی خوشحال میشم حالا بیا حسابشون کنیم رفتم سمت صندوق دار حسابشون کرد کلی کیسه بود
ا/ت:بزا کمکت کنم
یونگی:تو خودت رو نمیتونی ببری بعد میخوای اینارو برداری
ا/ت:اع پس که اینطور خودت همشو بیار رفتم نشستم ماشین لم دادم
یونگی:واقعا رف فک نمیکردم باورش بشه حالا چه گوهی بخورم(با خودش بود)کیسه هارو یکی یکی برداشتم دستم پر ویسه بود ولی هنوزم مونده بود اونارو بردم گذاشتم جلو ماشین بعد رفتم اون یکی هارو برداشتم اوردم حرصم گرفته بود هنوزم مونده بود برگشتم آوردنشون صندوق باز کردم یکی یکی میذاشتم تو خیلی خسته شده بودم دستات درد میکرد
ا/ت:خنده داشتم پاره میشدم حرصی وقتی بود
یونگی:نشستم ماشین روندم دستتون که نمیچسبد میتونستی کمک کنی
ا/ت:نوچ من خودم رو نتونستم ببرم اونا هم سنگین بود اون خاطر حالا چیزی نبود که یکی دوتا کیسه یود
یونگی:چشم غره رفتم اره یکی دوتا بود فقط
کاتتتتت اینم از این پارت به خاطر شب یلداتون گذاشتم اینم به خاطر اینکه خوش باشین امیدوارم خوشتون بیاد شرط هم نمیزارم
۱۸.۴k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.