فیک قرارتصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۳۷»
غرق خوندن بودم که دستای گرمی از پشت بغلم کرد.
چشمامو باز کردم..
سوآه: تهیونگ؟ اینجا چیکار میکنی!
تهیونگ: ادامه بده سوآه خیلی قشنگ میخونی.
اومد کنارم نشست روی تاب.
وقتی یکم تاب اوج گرفت منم شروع کردم به خوندن.
بعد چند دقیقه کوک با حالت کلافه ای اومد سمت ما که صدای خوندنم باعث شد کمی مکث کنه و لبخند بزنه با دیدنش دیت از خوندن کشیدم و سوالی نگاهش کردم.
اومد طرفمون.
آب دهنمو قورت دادم.
کوک: بیا بگیر این گوشیتو روانی شدم بس که پیم داد و زنگ زد..
تهیونگ: کی زنگ زده بهش ها؟؟؟
کوک تعجب کرد.
کوک: دوستش.....چرا تو عصبی میشی؟
گوشی و گرفتم.
سوآه: ای وای تسای بدبخت ۱۰۶ تا پیم داده.
زنگ زدم.
سوآه: الو تسا.....
تسا: الو زهر مار درد بی درمون دختره ی نکبت میمون...حالت خوبه؟ بیشعور چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ دلت کتک میخواد؟ میدونی چندبار زنگ زدممممممم.....
سوآه: هیسسسس گوشم کر شد آرومتر ببخشید عزیزم گوشیم خراب شده بود چاره ای نداشتم. شرکتم که نمیتونم بیام ناراحت نشو....
بعد یکم غر غر کردن قطع کرد..
هوفففف دختره ی دیوونه البته حق داشت.
برگشتم پیش تهیونگ و کوک.
کوک: سوآه من خوابم میاد.
نگاهی به تهیونگ کردم و دوباره نگاه کوک کردم.
سوآه: خب من چی کنم برو بخواب مگه پا نداری راه بری؟
کوک: بیا بریم بخوابیم من بدون تو خوابم نمیبره.
حس کردم تهیونگ سرخ شده.
سوآه: اهم اهم .....جناب کوک شما باید عادت کنی تنها بخوابی بعد حل شدن مشکلت من میرم و نباید وابسته بشی.
هرسه رفتیم تو عمارت.
رفتیم طبقه بالا و به تهیونگ شب بخیر گفتم و لپشو بوسیدم.
برگشتم دیدم کوک خیره شده.
دستشو کشیدم بردم تو اتاق.
تهیونگم رفت تو اتاق من و در و بست.
سوآه: به چی زل زدی؟ مگه خوابت نمیومد؟ خب بخواب دیگه!
کوک: به دوست دختر و نامزد آیندم خیره شدم مشکلیه؟
سوآه: خیلی پر رویی کوک خیلی!
کوک: دوست دارم پر رو باشم مشکلیه؟
عصبی شدم.
سوآه: حالا که اینطوره منم میرم اتاق خودم پیش تهیونگ بخوابم توام تنها بمون.
خواستم برم که دستمو گرفت کشید و افتادم روی تخت بغلش.
محکم بغلم کرد وچشاشو بست.
به غیرتی شدنش خندم گرفت بوسه ای روی پیشونیش زدم و پتو رو روی جفتمون کشیدم و خوابیدیم.
(نظر ....نظر💋)
غرق خوندن بودم که دستای گرمی از پشت بغلم کرد.
چشمامو باز کردم..
سوآه: تهیونگ؟ اینجا چیکار میکنی!
تهیونگ: ادامه بده سوآه خیلی قشنگ میخونی.
اومد کنارم نشست روی تاب.
وقتی یکم تاب اوج گرفت منم شروع کردم به خوندن.
بعد چند دقیقه کوک با حالت کلافه ای اومد سمت ما که صدای خوندنم باعث شد کمی مکث کنه و لبخند بزنه با دیدنش دیت از خوندن کشیدم و سوالی نگاهش کردم.
اومد طرفمون.
آب دهنمو قورت دادم.
کوک: بیا بگیر این گوشیتو روانی شدم بس که پیم داد و زنگ زد..
تهیونگ: کی زنگ زده بهش ها؟؟؟
کوک تعجب کرد.
کوک: دوستش.....چرا تو عصبی میشی؟
گوشی و گرفتم.
سوآه: ای وای تسای بدبخت ۱۰۶ تا پیم داده.
زنگ زدم.
سوآه: الو تسا.....
تسا: الو زهر مار درد بی درمون دختره ی نکبت میمون...حالت خوبه؟ بیشعور چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ دلت کتک میخواد؟ میدونی چندبار زنگ زدممممممم.....
سوآه: هیسسسس گوشم کر شد آرومتر ببخشید عزیزم گوشیم خراب شده بود چاره ای نداشتم. شرکتم که نمیتونم بیام ناراحت نشو....
بعد یکم غر غر کردن قطع کرد..
هوفففف دختره ی دیوونه البته حق داشت.
برگشتم پیش تهیونگ و کوک.
کوک: سوآه من خوابم میاد.
نگاهی به تهیونگ کردم و دوباره نگاه کوک کردم.
سوآه: خب من چی کنم برو بخواب مگه پا نداری راه بری؟
کوک: بیا بریم بخوابیم من بدون تو خوابم نمیبره.
حس کردم تهیونگ سرخ شده.
سوآه: اهم اهم .....جناب کوک شما باید عادت کنی تنها بخوابی بعد حل شدن مشکلت من میرم و نباید وابسته بشی.
هرسه رفتیم تو عمارت.
رفتیم طبقه بالا و به تهیونگ شب بخیر گفتم و لپشو بوسیدم.
برگشتم دیدم کوک خیره شده.
دستشو کشیدم بردم تو اتاق.
تهیونگم رفت تو اتاق من و در و بست.
سوآه: به چی زل زدی؟ مگه خوابت نمیومد؟ خب بخواب دیگه!
کوک: به دوست دختر و نامزد آیندم خیره شدم مشکلیه؟
سوآه: خیلی پر رویی کوک خیلی!
کوک: دوست دارم پر رو باشم مشکلیه؟
عصبی شدم.
سوآه: حالا که اینطوره منم میرم اتاق خودم پیش تهیونگ بخوابم توام تنها بمون.
خواستم برم که دستمو گرفت کشید و افتادم روی تخت بغلش.
محکم بغلم کرد وچشاشو بست.
به غیرتی شدنش خندم گرفت بوسه ای روی پیشونیش زدم و پتو رو روی جفتمون کشیدم و خوابیدیم.
(نظر ....نظر💋)
۱۲.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.