•𝐢𝐧 𝐦𝐞𝐦𝐨𝐫𝐲 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮•
•𝐢𝐧 𝐦𝐞𝐦𝐨𝐫𝐲 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮•
𝒑𝒂𝒓𝒕 ³
"کنسرت تموم شده بود و جیمین و جیهوپ میخواستن برن"
•شارین: خب پسرا قبل رفتن بریم با داداشم اشنا شید•
•جیهوپ: عزیزم من که خیلی وقته اشنا شدم•
•شارین: اره اما جیمین هنوز اشنا نشده، بلاخره جیمین رفیقمونه بهتره اشناش کنیم شاید باهم جایی بریم •
•جیهوپ: حالا نه که یونگی خیلیم با ما بیرون میاد، همش یا تو استودیو داره تمرین میکنه یا کنسرت داره یا خوابه•
•جیمین: هیونگ ما تا اینجا اومدیم منو کنار شما دیده زشته اشنا نشیم•
•جیهوپ: اوک پس بریم•
"سه تایی به سمت بیرون رفتن ولی جمعیت خیلی زیادی صف بسته بودن تا با شوگا عکس بگیرن"
•شارین: اممم جیمین نظرت چیه بعدا اشنا شی😐😅•
•جیهوپ: بهتره اینو بگی، جیمین یا قبول میکنی بریم یا قبول میکنی بریم چون من حال ندارم اینجا منتظر بمونم اگه هم میگید شارین خواهرشه میتونیم راحت بریم اونجا که من نمیتونم به این همه ادم که صف وایستادند ناحقی کنم •
•جیمین: قبول میکنم بریم😂•
°پرش به فردا صبح... °
"جیمین خواب بود ولی کل شب خواب یونگیرو میدید، ولی این اخری از همشون بدتر بودو یهو از خواب پرید"
•جیمین: اههه این چه خوابایی بود میدیدممم، اخه چرا باید خواب یه غریبه رو ببینمممم، ولش بهتره زود اماده شم برم شرکت•
ویو جیمین:
بعداز صبحونه خوردن و اماده شدن با ماشین شرکت که جیهوپ بهم داده بود رفتم سمت شرکت، واقعا نمیدونم اگه با جیهوپ اشنا نمیشدم الان وضع زندگیم چطور بود اون واقعا بهترین دوسته، البته دوست که نه اون برادرمه و برای منی که خانواده ندارم خانواده شد، مامان و باباشم واقعا ادمای خوبین
20 مین بعد...
رسیدم شرکت ماشینو دادم نگهبان ببره و رفتم سمت ورودی که دیدم...
𝑳𝒊𝒌𝒆: 40
𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔:40
𝒑𝒂𝒓𝒕 ³
"کنسرت تموم شده بود و جیمین و جیهوپ میخواستن برن"
•شارین: خب پسرا قبل رفتن بریم با داداشم اشنا شید•
•جیهوپ: عزیزم من که خیلی وقته اشنا شدم•
•شارین: اره اما جیمین هنوز اشنا نشده، بلاخره جیمین رفیقمونه بهتره اشناش کنیم شاید باهم جایی بریم •
•جیهوپ: حالا نه که یونگی خیلیم با ما بیرون میاد، همش یا تو استودیو داره تمرین میکنه یا کنسرت داره یا خوابه•
•جیمین: هیونگ ما تا اینجا اومدیم منو کنار شما دیده زشته اشنا نشیم•
•جیهوپ: اوک پس بریم•
"سه تایی به سمت بیرون رفتن ولی جمعیت خیلی زیادی صف بسته بودن تا با شوگا عکس بگیرن"
•شارین: اممم جیمین نظرت چیه بعدا اشنا شی😐😅•
•جیهوپ: بهتره اینو بگی، جیمین یا قبول میکنی بریم یا قبول میکنی بریم چون من حال ندارم اینجا منتظر بمونم اگه هم میگید شارین خواهرشه میتونیم راحت بریم اونجا که من نمیتونم به این همه ادم که صف وایستادند ناحقی کنم •
•جیمین: قبول میکنم بریم😂•
°پرش به فردا صبح... °
"جیمین خواب بود ولی کل شب خواب یونگیرو میدید، ولی این اخری از همشون بدتر بودو یهو از خواب پرید"
•جیمین: اههه این چه خوابایی بود میدیدممم، اخه چرا باید خواب یه غریبه رو ببینمممم، ولش بهتره زود اماده شم برم شرکت•
ویو جیمین:
بعداز صبحونه خوردن و اماده شدن با ماشین شرکت که جیهوپ بهم داده بود رفتم سمت شرکت، واقعا نمیدونم اگه با جیهوپ اشنا نمیشدم الان وضع زندگیم چطور بود اون واقعا بهترین دوسته، البته دوست که نه اون برادرمه و برای منی که خانواده ندارم خانواده شد، مامان و باباشم واقعا ادمای خوبین
20 مین بعد...
رسیدم شرکت ماشینو دادم نگهبان ببره و رفتم سمت ورودی که دیدم...
𝑳𝒊𝒌𝒆: 40
𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔:40
۸.۳k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.