رویا من🍷🌜 پ 1
از خواب بلند شدم دیدم ساعت 7:0 شده و باید برم دانشگاه.
بلند شدم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم صبحونمو خوردم فرممو پوشیدم.
یه کم آرایش کردم و از خونه زدم بیرون.وقتی رفتم دانشگاه لونا صدام زد
لونا:ا/ت بیا اینجااااا بجنب.
منم سریع رفتم سمتش و ازش پرسیدم
ا/ت:چی شده؟
لونا: بازم تهیونگ با یکی از بچه ها دعوا کرده.
واقا اون پسر جذابه.
ا/ت:وای نمی فهمم چه جذابیتی تو اون پسر می بینید شماها،آخه اون چی داره ایشششش
لونا:تو ازش بدت میاد به ماها چه ربطی داره
بی احساسسسس
یه دفعه تهیونگ با اخم و صورت زخمی اومد داخل.خیلی بهمون بد نگاه می کرد احساس ترس می کردم با اینکه بار اولش نبود که بایه نفر دعوا می کرد اما اولین باری بود که یه نفرو راهی بیمارستان کرده بود.
مینهو که خیلی لوس و رومخ بود اومد و له هممون کارت دعوت برای مهمونی تو ویلاشون داد .
به همه این کارت دعوتو داد جز من،که یه دفعه
تهیونگ باحالت سرد و خشنی گفت...
تهیونگ:هی پس ا/ت چی؟
مینهو:نمی خواستم یه رده پایین فقیر تو مهمونی من شرکت کنه اما حالا کا تو خیلی می خوای که اونم بیاد...باشه به اونم کارت دعوت میدم.
من خیلی عصبی شدم
ا/ت:هی تو حق نداری باهام اینجوری حرف بزنی اصلا کی خواست بیاد مهمونی کسی که اینقدر خودشو دسته بالا می گیره؟ترجیح میدم تو خونه بمونم تا اینکه بیام مهمونی تو
اه ه ه ه ه ه
تهیونگ:اگه قرار باشه مهمونی بگیری باید کل بچه ها بیان وگرنه منم اونجا نمیام.
تهیونگ آدم سرد و خشن و بی احساسیه اما وقتی اینو گفت یکم تعجب کردم چون همچین کاری ازش بعیده...
بلند شدم رفتم صورتمو شستم مسواک زدم صبحونمو خوردم فرممو پوشیدم.
یه کم آرایش کردم و از خونه زدم بیرون.وقتی رفتم دانشگاه لونا صدام زد
لونا:ا/ت بیا اینجااااا بجنب.
منم سریع رفتم سمتش و ازش پرسیدم
ا/ت:چی شده؟
لونا: بازم تهیونگ با یکی از بچه ها دعوا کرده.
واقا اون پسر جذابه.
ا/ت:وای نمی فهمم چه جذابیتی تو اون پسر می بینید شماها،آخه اون چی داره ایشششش
لونا:تو ازش بدت میاد به ماها چه ربطی داره
بی احساسسسس
یه دفعه تهیونگ با اخم و صورت زخمی اومد داخل.خیلی بهمون بد نگاه می کرد احساس ترس می کردم با اینکه بار اولش نبود که بایه نفر دعوا می کرد اما اولین باری بود که یه نفرو راهی بیمارستان کرده بود.
مینهو که خیلی لوس و رومخ بود اومد و له هممون کارت دعوت برای مهمونی تو ویلاشون داد .
به همه این کارت دعوتو داد جز من،که یه دفعه
تهیونگ باحالت سرد و خشنی گفت...
تهیونگ:هی پس ا/ت چی؟
مینهو:نمی خواستم یه رده پایین فقیر تو مهمونی من شرکت کنه اما حالا کا تو خیلی می خوای که اونم بیاد...باشه به اونم کارت دعوت میدم.
من خیلی عصبی شدم
ا/ت:هی تو حق نداری باهام اینجوری حرف بزنی اصلا کی خواست بیاد مهمونی کسی که اینقدر خودشو دسته بالا می گیره؟ترجیح میدم تو خونه بمونم تا اینکه بیام مهمونی تو
اه ه ه ه ه ه
تهیونگ:اگه قرار باشه مهمونی بگیری باید کل بچه ها بیان وگرنه منم اونجا نمیام.
تهیونگ آدم سرد و خشن و بی احساسیه اما وقتی اینو گفت یکم تعجب کردم چون همچین کاری ازش بعیده...
۲.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.