part 14✨️.
part_14✨️.
هه رین تو وان سنگی نشسته بود و به اتفاقاتی که براش افتاده بود فکر میکرد سختگیری پدرش ، فرشته ی مرگ ، زخم چاقوش و مهم تر از همه سفر تو زمانش
هرکس دیگه ای جای هه رین بود مطمئنا نمیتونست باور کنه ولی برای کسی مثل هه رین که با همه جور شرایطی کنار میاد و همه چیز و تحمل میکنه آسون تر بود
بعد چهل و پنچ دقیقه از حموم بیرون اومد و لباسی که لیلی براش آماده کرده بود رو پوشید
لباسی با مخمل قرمز یقه ی هفت و دامنی بلند و آستین های کلاش و گشاد
آستین ها لباس از حریر سفید بود و لبه ی یقه با نوار توری سفیدی تزئین شده بود
بعد از اتمام کارش از حموم بیرون اومد
لیلی منتظرش بود تا موهاش و درست کنه
لیلی : بانو لطفا بشینین تا موهاتونو درست کنم
هه رین رو صندلیه میز توالت نشست و برای اولین بار تونست چهرش و ببینه چشماش از تعجب گرد شد و دهنش باز
قیافش به طور کلی متفاوت شده بود چشمایی درشت و سبز رنگ با مژه هایی بلند لبایی قلوه ای و گونه های برجسته
اون صورت تو زیبایی بی همتا بود
نفهمید چقدر به اون صورت تو آینه زل زده بود
با صدای لیلی به خودش اومد و متوجه شد که کارش تموم شده
لیلی موهاش و از پشت به صورت شلی بافته بود و گل های کوچک قرمزی لابه لای موهاش گزاشته بود
لیلی جعبه ای رو جلوی هه رین قرار داد و گفت
لیلی : بانو لطفا اینارو بندازین
هه رین سری تکون داد و در جعبه رو باز کرد گردنبند زمرد قرمز رنگ و گوشواره های همرنگشو دید
خیلی زیبا بودن
بعد از انداختن جواهراتش لیلی روبه روش قرار گرفت و از ظرف تو دستش چیزی رو به لب های هه رین زد ( ن.ه :همون رژ خودمون )
لیلی لبخندی زد و گفت
لیلی : خب بلاخره تموم شد حالا میتونیم برای شام بریم
هه رین نگاهی به خودش تو آینه انداخت و از این چشم انداز زیبا لبخندی زد مطمئنا شخصی که الان تو بدنش قرار داره سوای صورت زیبا حتما رفتار زیبایی هم داشته
.
.
.
ویکتور به همراه لئو پشت میز نشسته بودن و منتظر اومدن هه رین بودن
همونطور که با پسرش درحال خندیدن بود صدای پاشنه های کفش زنونه ای رو شنید
با بالا آوردن سرش تصویری رو دید که تا همیشه تو ذهنش ثبت میموند فکر نمیکرد بعد از همسرش جذب زیبایی کسی بشه ولی متاسفانه اشتباه کرده بود ....
هه رین تو وان سنگی نشسته بود و به اتفاقاتی که براش افتاده بود فکر میکرد سختگیری پدرش ، فرشته ی مرگ ، زخم چاقوش و مهم تر از همه سفر تو زمانش
هرکس دیگه ای جای هه رین بود مطمئنا نمیتونست باور کنه ولی برای کسی مثل هه رین که با همه جور شرایطی کنار میاد و همه چیز و تحمل میکنه آسون تر بود
بعد چهل و پنچ دقیقه از حموم بیرون اومد و لباسی که لیلی براش آماده کرده بود رو پوشید
لباسی با مخمل قرمز یقه ی هفت و دامنی بلند و آستین های کلاش و گشاد
آستین ها لباس از حریر سفید بود و لبه ی یقه با نوار توری سفیدی تزئین شده بود
بعد از اتمام کارش از حموم بیرون اومد
لیلی منتظرش بود تا موهاش و درست کنه
لیلی : بانو لطفا بشینین تا موهاتونو درست کنم
هه رین رو صندلیه میز توالت نشست و برای اولین بار تونست چهرش و ببینه چشماش از تعجب گرد شد و دهنش باز
قیافش به طور کلی متفاوت شده بود چشمایی درشت و سبز رنگ با مژه هایی بلند لبایی قلوه ای و گونه های برجسته
اون صورت تو زیبایی بی همتا بود
نفهمید چقدر به اون صورت تو آینه زل زده بود
با صدای لیلی به خودش اومد و متوجه شد که کارش تموم شده
لیلی موهاش و از پشت به صورت شلی بافته بود و گل های کوچک قرمزی لابه لای موهاش گزاشته بود
لیلی جعبه ای رو جلوی هه رین قرار داد و گفت
لیلی : بانو لطفا اینارو بندازین
هه رین سری تکون داد و در جعبه رو باز کرد گردنبند زمرد قرمز رنگ و گوشواره های همرنگشو دید
خیلی زیبا بودن
بعد از انداختن جواهراتش لیلی روبه روش قرار گرفت و از ظرف تو دستش چیزی رو به لب های هه رین زد ( ن.ه :همون رژ خودمون )
لیلی لبخندی زد و گفت
لیلی : خب بلاخره تموم شد حالا میتونیم برای شام بریم
هه رین نگاهی به خودش تو آینه انداخت و از این چشم انداز زیبا لبخندی زد مطمئنا شخصی که الان تو بدنش قرار داره سوای صورت زیبا حتما رفتار زیبایی هم داشته
.
.
.
ویکتور به همراه لئو پشت میز نشسته بودن و منتظر اومدن هه رین بودن
همونطور که با پسرش درحال خندیدن بود صدای پاشنه های کفش زنونه ای رو شنید
با بالا آوردن سرش تصویری رو دید که تا همیشه تو ذهنش ثبت میموند فکر نمیکرد بعد از همسرش جذب زیبایی کسی بشه ولی متاسفانه اشتباه کرده بود ....
۳.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.