تک پارتی کوک
تک پارتی کوک
از زبان ات
خیلی ناراحت بدم از دست جونگ کوک اون چرا با من همچین رفتاری می کنه مگه من چیکارش کردم
(فلش بک)
وارد مهمونی شدیم کوک رفت با همکارش حرف بزنه منم رفتم یه گوشه نسشتم و به بچه ها که در حال بازی کردن بودن نگاه می کردم من خیلی بچه دوست داشتم دیگه خاستم برم به کوک بگم که منم بچه میخوام بلند شدم رفتم پیسش
ات=کوک
جوابی نداد داشت حرف میزد
ات=کوککک
دستشو کشیدم
کوک=چیه چته مگه کوری نمی بینی دارم حرف میزنم هاا مگه نگفتم کار دارم همش می خوای حرف های چرت و پرت بزنی گمشو برو اونجا بشین منم خیلی ناراحت شدم رفتم تو حیاط روی چمن ها نسشتم و گریه می کردم که کوک اومد کنارم نسشت
کوک=داری گریه می کنی من معذرت می خوام که اینجوری باهات حرف زدم منو ببخش
ات=نخیر خودت خواستی از این به بعد صدای من کاملا برات خاموشه
کوک=نه نه ات معذرت می خوام
(پایان فلش بک)
العان ۳ماه شده که من حتا یه کلمه هم حرف نمیزدم و کوک همش التماس می کرد که بزنم رفتم تویه بالکن
زبان کوک
دیگه مجبورم همچین کاری کنم ات ببخشید فلز داغو برداشتم و پشتم قایم کردم رفتم
تویه بالکن که فلز و گذاشتم روی شونش
ات=اههه می سوزه اخ چیکار می کنی ورش دار
کوک=بلخره حرف زدی
ات=میگم ورش دار
کوک=قول بده که حرف میزنی
ات=باشه قول میدم ورش داررر
که فلزو پرت کردم اون ور ات و بغل کردم گذاشتمش روی تخت و دستشو پانسمان کردم
کوک=ببخشید مجبور بودم بهم یه شانس میدی
ات=باشه
کوک=ممنوننن
بغلش کردم
از زبان ات
خیلی ناراحت بدم از دست جونگ کوک اون چرا با من همچین رفتاری می کنه مگه من چیکارش کردم
(فلش بک)
وارد مهمونی شدیم کوک رفت با همکارش حرف بزنه منم رفتم یه گوشه نسشتم و به بچه ها که در حال بازی کردن بودن نگاه می کردم من خیلی بچه دوست داشتم دیگه خاستم برم به کوک بگم که منم بچه میخوام بلند شدم رفتم پیسش
ات=کوک
جوابی نداد داشت حرف میزد
ات=کوککک
دستشو کشیدم
کوک=چیه چته مگه کوری نمی بینی دارم حرف میزنم هاا مگه نگفتم کار دارم همش می خوای حرف های چرت و پرت بزنی گمشو برو اونجا بشین منم خیلی ناراحت شدم رفتم تو حیاط روی چمن ها نسشتم و گریه می کردم که کوک اومد کنارم نسشت
کوک=داری گریه می کنی من معذرت می خوام که اینجوری باهات حرف زدم منو ببخش
ات=نخیر خودت خواستی از این به بعد صدای من کاملا برات خاموشه
کوک=نه نه ات معذرت می خوام
(پایان فلش بک)
العان ۳ماه شده که من حتا یه کلمه هم حرف نمیزدم و کوک همش التماس می کرد که بزنم رفتم تویه بالکن
زبان کوک
دیگه مجبورم همچین کاری کنم ات ببخشید فلز داغو برداشتم و پشتم قایم کردم رفتم
تویه بالکن که فلز و گذاشتم روی شونش
ات=اههه می سوزه اخ چیکار می کنی ورش دار
کوک=بلخره حرف زدی
ات=میگم ورش دار
کوک=قول بده که حرف میزنی
ات=باشه قول میدم ورش داررر
که فلزو پرت کردم اون ور ات و بغل کردم گذاشتمش روی تخت و دستشو پانسمان کردم
کوک=ببخشید مجبور بودم بهم یه شانس میدی
ات=باشه
کوک=ممنوننن
بغلش کردم
۸۲.۹k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.