پارت 5
از زبان ات
پرونده هارو گزاشتم تو کیفم ک چشمم ب یه یو اس پی خورد ک ب کامپیوتر وصل شده بود...رفتم در دفتر رو بستم و نشستم سر صندلی میز و وارد فضای یو اس پی شدم...7 تا فیلم بیشتر نداشت..هر کدومشونم اسم اون پسرارو نوشته بود همه ویدیو هارو نگاه کردم.باورم نمیشه...اون دکترا ک اینجا کار میکردن این بلا رو سرشون اوردن...اون پسره ماسک خرگوشیه جئون جونگ کوکه..تقصیر خودشون نیس ک این بلا ب سرشون اومده.یو اس پی رو دراوردم یه او تی جی داشتم میتونستم یو اس پی رو بهش وصل کنم گوشی جیوو رو تو جیبش پیدا کرده بودم..وصلش کردم ب گوشیش...رمز گوشیش یه الگو بود..از اثر انگشتش روی الگو فهمیدم رمزش چیه...گوشیو گزاشتم تو یقه لباسم ک دم دست باشه اروم در رو باز کردم اون روبه رو دیدم یه نفر با دوشاخ و دوتا بال رف سمت راست منم از فرست استفاده کردم و رفتم از یه سمت دیگه ک دیدم از اون سمت سایه اون جونگ کوک داشت بزرگتر میشد داشت نزدیک میشد...روبه روم یه در بود بالاش نوشته بود سرد خونه رفتم داخلش نشستم رو زمین چشمامو بستم...حس عجیبی داشتم انگار یکی پیشمه..همینکه چشمامو باز کردم یکی جلوم سبز شد ک دهنش پاره شده و یه چشمش از حدقه در اومده احتمالا این پارک جیمینه...ترسیدم خواستم جیغ بزنم ک دهنمو گرف. تو دستش یه تیک شیشه داشت و اماده زدن بود
جیمین : مامان؟
الان واسه چی بهم گفت مامان..ک یاد فیلمش افتادم...تو فیلم تنها کلمه ای ک میگفت مامان بود و یه پرستار بهش گفته بود نگران نباش من پیشتم...اگ بش بگم جانم چی میشه...دستش شروع ب لرزیدن کرد. انگار ترسیده
ات : ب..بله
دستشو اورد پایین و ی لبخند ریزی زد. این...الان..ینی نمیخواد منو بکشه
ات : ترسیدی؟
سرشو تکون داد
جیمین : تو هم مثل منی؟
ات : امم..ا..اره اره..ببین پام زخم شده
نسبت ب چهره ترسناکش با لحن ارومی حرف میزد
جیمین : تو یکی از دکترا نیستی؟
ات : نه نه نه..نیستم من یه دختر مدرسه ایم...نگران نباش..کاریت ندارم..
جیمین : لبخند *
پرونده هارو گزاشتم تو کیفم ک چشمم ب یه یو اس پی خورد ک ب کامپیوتر وصل شده بود...رفتم در دفتر رو بستم و نشستم سر صندلی میز و وارد فضای یو اس پی شدم...7 تا فیلم بیشتر نداشت..هر کدومشونم اسم اون پسرارو نوشته بود همه ویدیو هارو نگاه کردم.باورم نمیشه...اون دکترا ک اینجا کار میکردن این بلا رو سرشون اوردن...اون پسره ماسک خرگوشیه جئون جونگ کوکه..تقصیر خودشون نیس ک این بلا ب سرشون اومده.یو اس پی رو دراوردم یه او تی جی داشتم میتونستم یو اس پی رو بهش وصل کنم گوشی جیوو رو تو جیبش پیدا کرده بودم..وصلش کردم ب گوشیش...رمز گوشیش یه الگو بود..از اثر انگشتش روی الگو فهمیدم رمزش چیه...گوشیو گزاشتم تو یقه لباسم ک دم دست باشه اروم در رو باز کردم اون روبه رو دیدم یه نفر با دوشاخ و دوتا بال رف سمت راست منم از فرست استفاده کردم و رفتم از یه سمت دیگه ک دیدم از اون سمت سایه اون جونگ کوک داشت بزرگتر میشد داشت نزدیک میشد...روبه روم یه در بود بالاش نوشته بود سرد خونه رفتم داخلش نشستم رو زمین چشمامو بستم...حس عجیبی داشتم انگار یکی پیشمه..همینکه چشمامو باز کردم یکی جلوم سبز شد ک دهنش پاره شده و یه چشمش از حدقه در اومده احتمالا این پارک جیمینه...ترسیدم خواستم جیغ بزنم ک دهنمو گرف. تو دستش یه تیک شیشه داشت و اماده زدن بود
جیمین : مامان؟
الان واسه چی بهم گفت مامان..ک یاد فیلمش افتادم...تو فیلم تنها کلمه ای ک میگفت مامان بود و یه پرستار بهش گفته بود نگران نباش من پیشتم...اگ بش بگم جانم چی میشه...دستش شروع ب لرزیدن کرد. انگار ترسیده
ات : ب..بله
دستشو اورد پایین و ی لبخند ریزی زد. این...الان..ینی نمیخواد منو بکشه
ات : ترسیدی؟
سرشو تکون داد
جیمین : تو هم مثل منی؟
ات : امم..ا..اره اره..ببین پام زخم شده
نسبت ب چهره ترسناکش با لحن ارومی حرف میزد
جیمین : تو یکی از دکترا نیستی؟
ات : نه نه نه..نیستم من یه دختر مدرسه ایم...نگران نباش..کاریت ندارم..
جیمین : لبخند *
۱۲۰.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.