پارت 3 پیشی کوچولو ی زخمی
بی مقدمه برو بخون
چویا:خب رسیدیم
هارونا:چویا؟چرا نجاتم دادی؟می تونستی منو پیش بابام بزاری و بری
چویا:همینطوری (。◕‿◕。)
هارونا:من تورو میشناسم تو همینطوری ی کاریو نمیکنی
چویا:بعدا دلیلشو میفهمی حالا برو بالا پیش ی زنی به اسم آجوما
هارونا:باشه ولی تو چی؟
چویا:من میرم شرکت
هارونا:هوم
و رفتم بالا پیش آجوما
هارونا:سلام
آجوما:سلام دخترم شما حتما مهمون چویا ساما هستی
صداش میکنه چویا ساما؟
هارونا:بله خودمم
آجوما:بیا بهت اتاق بدم
بعد رفتم و بهم ی اتاق داد
داخلش کلی لباسای گرون قیمت و زرق و برقی بود
ساده ترین لباس و برداشتم و پوشیدم و گرفتم خوابیدم
هارونا:چویا چقدر بزرگ شده یعنی داره چیکار میکنه؟
همون زمان شرکت
چویا:سلاااام (✪‿✪)
آکو:سلام چویا کون چراانقدر خوش حالی؟
چویا:دوستم و پیدا کردم(عخی)
آکو:آها
دازای:این دختر بدشانس کیه؟
چویا:از کجا میدونی پسر نیست؟
دازای:برا پسرا ذوق نمیکنی
چویا:هاروناست
دازای:هارونااااااااااااااااااااااااااا؟! (。♡‿♡。)
چویا:عمرا نمیخواد ببینتت به خودت فشار نیار
دازای:میخوام ببینمش
چویا:عمرا
دازای:مگه دست تو عه
چویا:آره خودش میگه نمیخواد
دازای:مگه ازش پرسیدی؟
چویا:نه ولی مطمعنم
دازای:از کجا مطمعنی؟
چویا:چون ولش کردی احمق...(حاوی فحش های نامناسب)
دازای:اونش به خودم مربوطه(جدی شد)
دازای:به هر حال میبینمش
چویا:مگه اینکه از رو جنازم رد بشی
دازای:خودت میدونی که انجامش میدم(از اون چهره های دازای طورش وقتی جدی میشد)
خوشتون میاد؟
چویا:خب رسیدیم
هارونا:چویا؟چرا نجاتم دادی؟می تونستی منو پیش بابام بزاری و بری
چویا:همینطوری (。◕‿◕。)
هارونا:من تورو میشناسم تو همینطوری ی کاریو نمیکنی
چویا:بعدا دلیلشو میفهمی حالا برو بالا پیش ی زنی به اسم آجوما
هارونا:باشه ولی تو چی؟
چویا:من میرم شرکت
هارونا:هوم
و رفتم بالا پیش آجوما
هارونا:سلام
آجوما:سلام دخترم شما حتما مهمون چویا ساما هستی
صداش میکنه چویا ساما؟
هارونا:بله خودمم
آجوما:بیا بهت اتاق بدم
بعد رفتم و بهم ی اتاق داد
داخلش کلی لباسای گرون قیمت و زرق و برقی بود
ساده ترین لباس و برداشتم و پوشیدم و گرفتم خوابیدم
هارونا:چویا چقدر بزرگ شده یعنی داره چیکار میکنه؟
همون زمان شرکت
چویا:سلاااام (✪‿✪)
آکو:سلام چویا کون چراانقدر خوش حالی؟
چویا:دوستم و پیدا کردم(عخی)
آکو:آها
دازای:این دختر بدشانس کیه؟
چویا:از کجا میدونی پسر نیست؟
دازای:برا پسرا ذوق نمیکنی
چویا:هاروناست
دازای:هارونااااااااااااااااااااااااااا؟! (。♡‿♡。)
چویا:عمرا نمیخواد ببینتت به خودت فشار نیار
دازای:میخوام ببینمش
چویا:عمرا
دازای:مگه دست تو عه
چویا:آره خودش میگه نمیخواد
دازای:مگه ازش پرسیدی؟
چویا:نه ولی مطمعنم
دازای:از کجا مطمعنی؟
چویا:چون ولش کردی احمق...(حاوی فحش های نامناسب)
دازای:اونش به خودم مربوطه(جدی شد)
دازای:به هر حال میبینمش
چویا:مگه اینکه از رو جنازم رد بشی
دازای:خودت میدونی که انجامش میدم(از اون چهره های دازای طورش وقتی جدی میشد)
خوشتون میاد؟
۲.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.