Part¹
Part¹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
هیچ کس اون شب نتونست راحت سر رو بالش بزاره.. با اینکه مثل روز های قبل از صب تا شب کار کرده بودن ولی اون شب هیچکس خسته نبود یا بدن درد نداشت و غر نمیزد!..
:خدای مهربونم ازت خواهش میکنم فردا اون دختر خوشبختی که مامان بابا پیدا میکنن من باشم
لبخندی به دعا و درخواست خالصانهاش زدم و پتورو کشیدم روش
+ امیلی میخوام بدونی حتی اگه فردا اونا تو رو انتخاب نکردن من همیشه پیشتم و خیلی دوست دارم
: میدونم یونا همیشه منو دوست داره حتی اگه بقیه منو یه دختر لوس بدونن
لبخند کوچکی بهش زدم
+ درسته.. تونستی شام بخوری؟
:نه اصلا لب بهش نزدم ولی الان به قدری گشنمه که میتونم تموم آبنبات های توی دنیا رو بخورم بدون اینکه دلم یا دندونم درد بگیره
لبخند شیرینی بهش زدم و غذایی که تو مدرسه برای ناهار بهمون داده بودن و بهش دادم
+ بیا.. مطمئن شو بعد خوردنش خیلی زود بخوابی و قول بده زیاد به فردا فکر نکنی
: وای یونا جونم تو یدونه ای بهت قول میدم
بوسه ای به پیشونیش زدم
+ شب بخیر
چراغ ها خاموش بود و پرورشگاه تو سکوت خواب بود و به باتلاق تاریکی فرو رفته بود اما چشم و دل همه بچه ها بیدار و بیقرار بود
به خوابگاه برگشتم و روی تختم دراز کشیدم تا خوابم بگیره اما مثل اینکه منم نمیتونستم بخوابم
+ خوابیدی؟
& نه! ولی انگار توهم خوابت نمی بره
خنده تلخی کردم
+ مثل اینکه همین طوره
لحظه ای سکوت سنگینی کل جو محوطه پرورشگاه و در برآمیخت اما سوجین سکوت آروم و سنگین بینمون وشکست
& من و تو هیچ شبیه هم نیستیم یونا
به پهلو برگشتم و دستام و زیر سرم گذاشتم و با سوال پرسیدم
+ چطور!؟
& تورو نمیدونم ولی من برخلاف چیزی که نشون میدم اصلا برام مهم نیست واقعا دوست دارم اونا فردا از من خوششون بیاد و منو به عنوان دخترشون از اینجا ببرن
این واقعا ناراحت کننده هست که دویست هزار بچه تنها یه آرزو داشته باشن
نفس عمیقی کشیدم
+از کجا معلوم، شاید تو رو بپسندن
از اینکه ما صف میکشیم تا به چهره ها و سر و وضعمون نگاه کنن و باهم دیگه مقایسمون کنن که کدوم سر و وضع و قیافه بهتری نسبت به دیگری داره و بانمک تر و شیرین تر از بقیه هست و بعد مثل یه میوه انتخاب بشیم متنفرم.. از نگاه هایی که نشون بدن چقدر برامون ناراحتن و دلشون برامون میسوزه متنفرم از حس بدبخت بیچارگیای که بهم میدن حالم بهم میخوره.. اونقدر که دوست دارم روی لباس های زیبا و گرونشون و جواهرات گران قدرشون و دست های نرم و لطیفشون بالا بیارم
& خنده دار نیست یونا!؟
+ منظورت از خنده دار چیه؟
............
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
هیچ کس اون شب نتونست راحت سر رو بالش بزاره.. با اینکه مثل روز های قبل از صب تا شب کار کرده بودن ولی اون شب هیچکس خسته نبود یا بدن درد نداشت و غر نمیزد!..
:خدای مهربونم ازت خواهش میکنم فردا اون دختر خوشبختی که مامان بابا پیدا میکنن من باشم
لبخندی به دعا و درخواست خالصانهاش زدم و پتورو کشیدم روش
+ امیلی میخوام بدونی حتی اگه فردا اونا تو رو انتخاب نکردن من همیشه پیشتم و خیلی دوست دارم
: میدونم یونا همیشه منو دوست داره حتی اگه بقیه منو یه دختر لوس بدونن
لبخند کوچکی بهش زدم
+ درسته.. تونستی شام بخوری؟
:نه اصلا لب بهش نزدم ولی الان به قدری گشنمه که میتونم تموم آبنبات های توی دنیا رو بخورم بدون اینکه دلم یا دندونم درد بگیره
لبخند شیرینی بهش زدم و غذایی که تو مدرسه برای ناهار بهمون داده بودن و بهش دادم
+ بیا.. مطمئن شو بعد خوردنش خیلی زود بخوابی و قول بده زیاد به فردا فکر نکنی
: وای یونا جونم تو یدونه ای بهت قول میدم
بوسه ای به پیشونیش زدم
+ شب بخیر
چراغ ها خاموش بود و پرورشگاه تو سکوت خواب بود و به باتلاق تاریکی فرو رفته بود اما چشم و دل همه بچه ها بیدار و بیقرار بود
به خوابگاه برگشتم و روی تختم دراز کشیدم تا خوابم بگیره اما مثل اینکه منم نمیتونستم بخوابم
+ خوابیدی؟
& نه! ولی انگار توهم خوابت نمی بره
خنده تلخی کردم
+ مثل اینکه همین طوره
لحظه ای سکوت سنگینی کل جو محوطه پرورشگاه و در برآمیخت اما سوجین سکوت آروم و سنگین بینمون وشکست
& من و تو هیچ شبیه هم نیستیم یونا
به پهلو برگشتم و دستام و زیر سرم گذاشتم و با سوال پرسیدم
+ چطور!؟
& تورو نمیدونم ولی من برخلاف چیزی که نشون میدم اصلا برام مهم نیست واقعا دوست دارم اونا فردا از من خوششون بیاد و منو به عنوان دخترشون از اینجا ببرن
این واقعا ناراحت کننده هست که دویست هزار بچه تنها یه آرزو داشته باشن
نفس عمیقی کشیدم
+از کجا معلوم، شاید تو رو بپسندن
از اینکه ما صف میکشیم تا به چهره ها و سر و وضعمون نگاه کنن و باهم دیگه مقایسمون کنن که کدوم سر و وضع و قیافه بهتری نسبت به دیگری داره و بانمک تر و شیرین تر از بقیه هست و بعد مثل یه میوه انتخاب بشیم متنفرم.. از نگاه هایی که نشون بدن چقدر برامون ناراحتن و دلشون برامون میسوزه متنفرم از حس بدبخت بیچارگیای که بهم میدن حالم بهم میخوره.. اونقدر که دوست دارم روی لباس های زیبا و گرونشون و جواهرات گران قدرشون و دست های نرم و لطیفشون بالا بیارم
& خنده دار نیست یونا!؟
+ منظورت از خنده دار چیه؟
............
۵.۰k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.