ادامه تکپارتی.....
دکتر: خانم.....
+جئون دایون
دکتر: خانم جئون باتوجه به توضیحات اول باید یه سری ازمایش ازتون بگیرم و مطمئن بشیم که اون چیزی که فک میکنم نیست
+ چ..چیزی
دکتر: مطمئن نیستم باید جواب ازمایش بیاد
+بله چشم
دکتر: پس منتظر بمونید
+حتما.....
دکتر رفت بیرون و من همونجا روصندلی نشستم
۱٠دقیقه
دقیقه ۲٠
نیم ساعت......
که بالاخر پرستار صدام زد
پرستار: خانم جئون......
+بله خودمم
پرستار: جواب ازمایش اومده الان دکتر میان
+بله ممنون
پرستار رفت و پنچ دقیقه بعد دکتر اومد و نشست پشت میزش و گفت
دکتر: باتوجه با جواب ازمایش متاسفانه شما دچار سرطان قلب شدید و احتمال زنده موندنتون 50،۵٠ هست برای عمل هم.....
+نیاز به عمل نیست مادرمم همینطور شد
دکتر: ولی ممکنه خوب بشید
+بهش فک میکنم
دکتر: هر جور ک راحتید
+ممنون خدانگهدار
از بیمارستان اومدم بیرون و رفتم خونه ک دیدم جونگ کوک با دختر خالش و خالش و مامانش اومدن خونمون
+سلام مامان، سلام کوکی چخبره اینجا؟
-مهمون اومده خوش امد نمیگی؟(سرد)
م...ک: کوک اینطوری با زنت حرف نزن
سون ریو: ادب بهت یاد ندادن دختره هرزه
+مودب باش
سون ریو اومد و ی چک نصار دایون کرد که دایون بدو بدو رفت سمت دستشویی و باز خون بالا اورد ووقتی خواست بیاد بیرون بیهوش افتاد کف دستشویی
-چیکار کردی سونریو
سون ریو: ادبش کردم
-پوز خند.... افرین
م.. ک: کوک (داد) دا..... دایون اونجا (ترسیده)
-چ... چی؟
کوک ویو
با کاری که کرده بودم پشیمون بودم (خسته نباشی عزیزم 😐) سریع رفتم سمتشو بردمش نزدیک ترین بیمارستان....... ش
+جئون دایون
دکتر: خانم جئون باتوجه به توضیحات اول باید یه سری ازمایش ازتون بگیرم و مطمئن بشیم که اون چیزی که فک میکنم نیست
+ چ..چیزی
دکتر: مطمئن نیستم باید جواب ازمایش بیاد
+بله چشم
دکتر: پس منتظر بمونید
+حتما.....
دکتر رفت بیرون و من همونجا روصندلی نشستم
۱٠دقیقه
دقیقه ۲٠
نیم ساعت......
که بالاخر پرستار صدام زد
پرستار: خانم جئون......
+بله خودمم
پرستار: جواب ازمایش اومده الان دکتر میان
+بله ممنون
پرستار رفت و پنچ دقیقه بعد دکتر اومد و نشست پشت میزش و گفت
دکتر: باتوجه با جواب ازمایش متاسفانه شما دچار سرطان قلب شدید و احتمال زنده موندنتون 50،۵٠ هست برای عمل هم.....
+نیاز به عمل نیست مادرمم همینطور شد
دکتر: ولی ممکنه خوب بشید
+بهش فک میکنم
دکتر: هر جور ک راحتید
+ممنون خدانگهدار
از بیمارستان اومدم بیرون و رفتم خونه ک دیدم جونگ کوک با دختر خالش و خالش و مامانش اومدن خونمون
+سلام مامان، سلام کوکی چخبره اینجا؟
-مهمون اومده خوش امد نمیگی؟(سرد)
م...ک: کوک اینطوری با زنت حرف نزن
سون ریو: ادب بهت یاد ندادن دختره هرزه
+مودب باش
سون ریو اومد و ی چک نصار دایون کرد که دایون بدو بدو رفت سمت دستشویی و باز خون بالا اورد ووقتی خواست بیاد بیرون بیهوش افتاد کف دستشویی
-چیکار کردی سونریو
سون ریو: ادبش کردم
-پوز خند.... افرین
م.. ک: کوک (داد) دا..... دایون اونجا (ترسیده)
-چ... چی؟
کوک ویو
با کاری که کرده بودم پشیمون بودم (خسته نباشی عزیزم 😐) سریع رفتم سمتشو بردمش نزدیک ترین بیمارستان....... ش
۵.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.