پارت 3
پارت 3
الان 3ماه از اون اتفاق گذشته جینم اومده از نیوروک ومن عاشق نامجون وجین شدم امروز پدر بزرگ صدامون زد جین میشه داداش لایلا ولی ازلایلا متنفره وسرده باهاش رسیدم سالن جلسات درو بازکردم ونشستم
پدربزرگ: ا.ت ببین مایک تصمیمی داریم که توبایدبانامجون وجین ازدواج کنی وتوازبچگی نشان شده ی نامجون وجین هستی ونامزدی وعقد هم کردی ولی بعدش حافظتوپاک یکنیم وفردا ازدواج می کنید (جدی)
+چ.چی و. واقعاً
م.ات: بله پدر درست میگن عزیزم همچی اماده است نگران نباش بابت وسایل عروسی (جدی)
+چشم من میرم داخل اتاقم
پدربزرگ: اتاقتون اماده است پاشین برین نامجون وجین لباس برای ا.ت هست (چشمک)
نامجین:چشم ممنون (چشمک ولبخند شیطانی)
همشون رفتن داخل اتاق ا.ت لباساشو عوض کرد واومد ونامجون به سمتش اومد وپارچه ای روی چشماش بست ودستاشوهم بست وپاهاشم بست نکته بچه ها یک رسم هست توی خانوادشون که باید قبل س. ک. س کردن چشمای عروس ودستاوپاشون روببندن
الان 3ماه از اون اتفاق گذشته جینم اومده از نیوروک ومن عاشق نامجون وجین شدم امروز پدر بزرگ صدامون زد جین میشه داداش لایلا ولی ازلایلا متنفره وسرده باهاش رسیدم سالن جلسات درو بازکردم ونشستم
پدربزرگ: ا.ت ببین مایک تصمیمی داریم که توبایدبانامجون وجین ازدواج کنی وتوازبچگی نشان شده ی نامجون وجین هستی ونامزدی وعقد هم کردی ولی بعدش حافظتوپاک یکنیم وفردا ازدواج می کنید (جدی)
+چ.چی و. واقعاً
م.ات: بله پدر درست میگن عزیزم همچی اماده است نگران نباش بابت وسایل عروسی (جدی)
+چشم من میرم داخل اتاقم
پدربزرگ: اتاقتون اماده است پاشین برین نامجون وجین لباس برای ا.ت هست (چشمک)
نامجین:چشم ممنون (چشمک ولبخند شیطانی)
همشون رفتن داخل اتاق ا.ت لباساشو عوض کرد واومد ونامجون به سمتش اومد وپارچه ای روی چشماش بست ودستاشوهم بست وپاهاشم بست نکته بچه ها یک رسم هست توی خانوادشون که باید قبل س. ک. س کردن چشمای عروس ودستاوپاشون روببندن
۱.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.