Romane پسر عموی من
Romane پسر عموی من
Part 9
_ همه ی حرف های من و لیسا بازی بود تا تو رو به اینجا بکشونم _ منظورت چیه داشت قلبم می گرفت؛ همین طور گریه کنان داشتم باهاش حرف میزدم که دستشو گذاشت رو لبم _ شیشش! اشکامو پاک کرد و بوسه ای به گونه ام زد از کشو میز جعبه انگشتری رو برداشت و زانو زدو گفت _ درسته که تو نشون کرده ایه منی ولی می خوام به خواسته ی خودت ماله من باشی، بامن ازدواج می کنی؟ خوشکم زده بود انتظار همچین چیزی رو نداشتم تصمیم گرفتم قلبم حرف بزنه نه عقلم با لبخند گفتم: آره. انگشترو دستم کرد و صورتشو نزدیک صورتم کرد و بوسه ای به لبم زد و بعدش چند پیک الکل خوردیم _ تلفنمو تو ماشین جا گذاشتم میرمو میام. دو دیقه بعد صدای تق تق در اومد فک کردم کوک عه کوک تویی؟ صدایی نیومد درو باز کردم که چشم به پدر و مادرم افتاد دیگه کارم تموم شده بود من دختر یه خانواده با افکار قدیمی بودم که حق الکل خوردن و پوشیدن لباس های باز رو نداشت
لایک کامنت و فالو یادتون نره
Part 9
_ همه ی حرف های من و لیسا بازی بود تا تو رو به اینجا بکشونم _ منظورت چیه داشت قلبم می گرفت؛ همین طور گریه کنان داشتم باهاش حرف میزدم که دستشو گذاشت رو لبم _ شیشش! اشکامو پاک کرد و بوسه ای به گونه ام زد از کشو میز جعبه انگشتری رو برداشت و زانو زدو گفت _ درسته که تو نشون کرده ایه منی ولی می خوام به خواسته ی خودت ماله من باشی، بامن ازدواج می کنی؟ خوشکم زده بود انتظار همچین چیزی رو نداشتم تصمیم گرفتم قلبم حرف بزنه نه عقلم با لبخند گفتم: آره. انگشترو دستم کرد و صورتشو نزدیک صورتم کرد و بوسه ای به لبم زد و بعدش چند پیک الکل خوردیم _ تلفنمو تو ماشین جا گذاشتم میرمو میام. دو دیقه بعد صدای تق تق در اومد فک کردم کوک عه کوک تویی؟ صدایی نیومد درو باز کردم که چشم به پدر و مادرم افتاد دیگه کارم تموم شده بود من دختر یه خانواده با افکار قدیمی بودم که حق الکل خوردن و پوشیدن لباس های باز رو نداشت
لایک کامنت و فالو یادتون نره
۳.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.