وقتی با یه پسر دوست شدی و.. .🕸️👤🚶 부분 : ۱ (:چند پارتی:)
________________________
ویو ا.ت
سلام من سانلی هستم ۲۷ سالمه و ۳ ساله با یونگی ازدواج کردم یونگی یه مافیای خیلی قدرتمنده ای ... من یونگی رو خیلی دوست دارم اونم منو خیلی دوست داره و خیلی روم حساسه ...
من توی یه شرکت طراحی کار میکنم که هم مرد هست هم دختر ... چند روزه با یه پسر اشنا شدم
اسمش هو جی عه خیلی پسر مهربونی بهم خیلی کمک کرده ولی یونگی اصلا دوست نداره من با یه پسر در ارتباط باشم برای همین هیچی بهش نگفتم
ویو یونگی :
سانلی خیلی دختر ناز و کیوتیه ولی خیلی روش حساسم جوری که یه بار یه پسر بهش دست زد و زدم پسره رو ناقص کردم.... برای همین دلم نمیخواد با پسر در ارتباط باشه
ویو ا.ت :
امروز رفته بودم سرکار که هو جی اومد پیشم ...
هو جی: سلام سانلی چطوری
سانلی : سلام هو جی مرسی خوبم
هو جی : میگم امروز میای قرار بزاریم بریم رستوران مهمون من؟
سانلی : امم خب نه فک نکنم اگه یونگی ببینم بیچاره میشم
هو جی : نمیفهمه بیا دیگه تروخدا
سانلی : واقعا نمیتونم هو جی همین که دارم باهات حرف میزنم خداروشکر کن
هو جی : من حواسم به همچی هست لطفااا
سانلی : عاا خیلی خب باشه
هو جی : هوراا خب برای ناهار میریم رستوران .... چطوره ؟
سانلی: اوهوم خوبه
ویو ا.ت
واقعا میترسیدم باهاش برم غذا بخورم نمیدونستم چی سرنوشتمه
بعد ۳ ساعت کار خسته کننده تموم شد و رفتم وسایلم رو جمع کردم
امیدوار بودم هو جی یادش رفته باشه ولی..
هو جی : سانلی تموم شد کارت بریم ناهار
وای لعنتی
سانلی : اوهوم بریم
با هو جی راه افتادیم رفتیم رستوران ..... خیلی استرس داشتم که یه دفع یونگی ببینمون....
رسیدیم رستوران... غذا سفارش دادیم ولی اصلا با هو جی حرف نمیزدم همش اطرافم رو نگا میکردم که یه دفع یونگی یا دوستاش رو نبینم
هو جی : سانلی چرا اینقد نگرانی بینم باهات چی میکنه که اینجوری اینقد استرس داری .
سانلی : نه هو جی اینجوری فک نکن اون منو خیلی دوست داره فقط حساسه روم
هو جی : مسخره است
دیگه ساکت شدیم و غذا رو اوردن ..... فقط خیلی سریع غذا رو میخوردم که سریع بریم ..
ویو میونگ ( دوست یونگی ) :
رفته بودم رستوران تا برا رییس ( یونگی ) تا برای رییس ناهار بگیرم ...
.
.
_____________________
_________________
فقط ۲۰ کامنت میخوایم تا پارت بعدی رو بزارم :/
ویو ا.ت
سلام من سانلی هستم ۲۷ سالمه و ۳ ساله با یونگی ازدواج کردم یونگی یه مافیای خیلی قدرتمنده ای ... من یونگی رو خیلی دوست دارم اونم منو خیلی دوست داره و خیلی روم حساسه ...
من توی یه شرکت طراحی کار میکنم که هم مرد هست هم دختر ... چند روزه با یه پسر اشنا شدم
اسمش هو جی عه خیلی پسر مهربونی بهم خیلی کمک کرده ولی یونگی اصلا دوست نداره من با یه پسر در ارتباط باشم برای همین هیچی بهش نگفتم
ویو یونگی :
سانلی خیلی دختر ناز و کیوتیه ولی خیلی روش حساسم جوری که یه بار یه پسر بهش دست زد و زدم پسره رو ناقص کردم.... برای همین دلم نمیخواد با پسر در ارتباط باشه
ویو ا.ت :
امروز رفته بودم سرکار که هو جی اومد پیشم ...
هو جی: سلام سانلی چطوری
سانلی : سلام هو جی مرسی خوبم
هو جی : میگم امروز میای قرار بزاریم بریم رستوران مهمون من؟
سانلی : امم خب نه فک نکنم اگه یونگی ببینم بیچاره میشم
هو جی : نمیفهمه بیا دیگه تروخدا
سانلی : واقعا نمیتونم هو جی همین که دارم باهات حرف میزنم خداروشکر کن
هو جی : من حواسم به همچی هست لطفااا
سانلی : عاا خیلی خب باشه
هو جی : هوراا خب برای ناهار میریم رستوران .... چطوره ؟
سانلی: اوهوم خوبه
ویو ا.ت
واقعا میترسیدم باهاش برم غذا بخورم نمیدونستم چی سرنوشتمه
بعد ۳ ساعت کار خسته کننده تموم شد و رفتم وسایلم رو جمع کردم
امیدوار بودم هو جی یادش رفته باشه ولی..
هو جی : سانلی تموم شد کارت بریم ناهار
وای لعنتی
سانلی : اوهوم بریم
با هو جی راه افتادیم رفتیم رستوران ..... خیلی استرس داشتم که یه دفع یونگی ببینمون....
رسیدیم رستوران... غذا سفارش دادیم ولی اصلا با هو جی حرف نمیزدم همش اطرافم رو نگا میکردم که یه دفع یونگی یا دوستاش رو نبینم
هو جی : سانلی چرا اینقد نگرانی بینم باهات چی میکنه که اینجوری اینقد استرس داری .
سانلی : نه هو جی اینجوری فک نکن اون منو خیلی دوست داره فقط حساسه روم
هو جی : مسخره است
دیگه ساکت شدیم و غذا رو اوردن ..... فقط خیلی سریع غذا رو میخوردم که سریع بریم ..
ویو میونگ ( دوست یونگی ) :
رفته بودم رستوران تا برا رییس ( یونگی ) تا برای رییس ناهار بگیرم ...
.
.
_____________________
_________________
فقط ۲۰ کامنت میخوایم تا پارت بعدی رو بزارم :/
۸.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.