فیک،،پسر بهشتی پارت ۴
وقتی چشم باز کردم یه پسرو دیدم که منو نجات داد
از او تشکر کردم و برای تشکر بیشتر فردا به خانه ام دعوتش کردم چان هم بود همون پسر که من رو نجات داد
ازش اسمش رو پرسیدم گفت اسم من سوهو هس
وقتی اومد خونمون داشتم با چان و سوهو حرف میزدم
وقتی رفتم چایی بیاریم اونا از دست هم عصبانی بودن انگار دعوا کردن
صورت سوهو زخمی بود اون رو به اتاقم بردم تا درمانش کنم
گفت روی بدنمم زخم شده گفت پس لباسمو در میارم
گفتم باشه رفتم وسایل رو بیارم که پام لیز خورد و افتادم توی بقلش چشماش برق میزد
وقتی خواستم بلند بشم
دستم رو کشید و
تا پارت بعد ۱۰ لایک ۱۰ کامنت
بای
از او تشکر کردم و برای تشکر بیشتر فردا به خانه ام دعوتش کردم چان هم بود همون پسر که من رو نجات داد
ازش اسمش رو پرسیدم گفت اسم من سوهو هس
وقتی اومد خونمون داشتم با چان و سوهو حرف میزدم
وقتی رفتم چایی بیاریم اونا از دست هم عصبانی بودن انگار دعوا کردن
صورت سوهو زخمی بود اون رو به اتاقم بردم تا درمانش کنم
گفت روی بدنمم زخم شده گفت پس لباسمو در میارم
گفتم باشه رفتم وسایل رو بیارم که پام لیز خورد و افتادم توی بقلش چشماش برق میزد
وقتی خواستم بلند بشم
دستم رو کشید و
تا پارت بعد ۱۰ لایک ۱۰ کامنت
بای
۸.۶k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.